. حضرت زهرا - خطیب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آثار و برکات زیارت امام رضا (ع)

 

1) حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: «پاره ای از تن من در زمین خراسان دفن خواهد شد، مؤمنی او را زیارت نکند، مگر آنکه خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب گرداند، و آتش را بر بدنش حرام کند.»
عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 255، ح 4، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 60 .
2) از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«هر که برای زیارتم بار سفر بندد، دعایش مستجاب و گناهانش آمرزیده شود، هر که مرا در آن قطعه زمین زیارت کند، همانند کسی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت کرده باشد و خداوند اجر هزار حج مقبول و هزار عمره ی مقبوله برای او بنویسد و من و پدرانم شفاعت کنندگان او در روز قیامت باشیم، و این قطعه زمین باغی است از باغهای بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است و تا ابد گروهی از آسمان نازل می شوند و گروهی بالا می روند تا آن که در صور بدمند. ( روز قیامت)
«بحارالانوار، ج 102، ص 44، ح 51».
3) حضرت امام جواد (علیه السلام) می فرمایند:
«هر که قبر پدرم در طوس را زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد، و روز قیامت منبری رو به روی منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او نصب کند تا آن که خداوند از حسابرسی بندگانش فارغ شود.» «عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 259، ح 19».
4) از حضرت امام جواد (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«برای کسی که پدرم (علیه السلام) را عارف به حقش در طوس زیارت کند، بهشت را از سوی خدای متعال ضمانت می کنم.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 256، ح 7».
5) از عبدالعظیم حسنی روایت شده است که گفت: شنیدم امام محمد بن علی الجواد (علیهماالسلام) می فرمایند: «هر که پدرم را زیارت کند و از باران یا سرما یا گرما به او آزاری رسد، خداوند آتش را بر بدنش حرام کند.»
«امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه)، ص 521».
6) از علی بن حسن بن فضال به نقل از پدرش روایت شده است که گفت:
مردی از اهل خراسان به حضرت رضا (علیه السلام) عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من رسول خدا را در خواب دیدم که به من می فرمودند: « وقتی پاره ی تن مرا در زمینتان به خاک بسپارند، و امانتم را به شما بسپارند، و ستاره ی من در خاک شما غروب کند، شما را چه خواهد شد؟
پس امام رضا (علیه السلام) به او فرمودند:
«من آن کسی هستم که در زمین شما دفن می شوم، و من پاره ی تن پیامبر شما هستم، و من آن ودیعه و ستاره هستم، به راستی که هر کس مرا زیارت کند و حق و اطاعت مرا که خدا واجب کرده است ، بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت شفیع او خواهیم بود، و هر که را روز قیامت ما شفیعش باشیم، نجات یافته است، حتی اگر گناهان جن و انس بر دوش او باشد.
پدرم ازجدم از پدرش از پدرانش (علیهم السلام) به من فرمودند:
همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر که مرا در خواب ببیند، مرا دیده است، زیرا شیطان به صورت من درنمی آید و نه به صورت کسی از اوصیاء من، و نه به صورت کسی از شیعیانشان، و خواب صادق جزیی از هفتاد جزء نبوت است.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 257، ح 11، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 61).
7) از امام علی بن محمد الهادی (علیهماالسلام) روایت شده است که فرمودند:
«هر که از خداوند تبارک و تعالی حاجتی دارد، با غسل به زیارت قبر جدم امام رضا علیه السلام در طوس برود و نزد سر مبارکش دو رکعت نماز گذارد و حاجتش را در قنوت از خدا بخواهد، همانا اجابت می شود، مگر آن که گناهی یا قطع رحمی بخواهد، ما به درستی که محل قبرش، قطعه زمینی از زمینهای بهشت است، مؤمنی او را زیارت نکند، مگر آن که خداوند از آتش برهاندش و در بهشت جایگزینش سازد.
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 262، ح 32، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 471».
یا اباصالح المهدی ادرکنی
8) حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «مردی از فرزندان من در زمین خراسان مظلومانه با زهر کشته خواهد شد، نامش نام من، و نام پدرش نام پسر عمران، موسی (علیه السلام) است. همانا هر که او را در غربتش زیارت کند، خداوند عزوجل گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد، حتی اگر به عدد ستارگان و قطره های باران و برگ درختان باشد.» «عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 258، ح 17».
9) از حضرت امام صادق (علیه السلام) روایت شده:
«نواده ی من در زمین خراسان، در شهری که به آن طوس گفته می شود، کشته خواهد شد، هر که او را در طوس زیارت کند، و عارف به حقش باشد، روز قیامت دستش را می گیرم، و داخل بهشت می کنم، حتی اگر دارای گناهان کبیره باشد.»
راوی گفت: پرسیدم فدایت شوم عرفان حقش چیست؟ فرمودند:
«بداند همانا او امامی است که طاعتش واجب است و شهید غریب است، هر که او را زیارت در حالی که عارف به حقش باشد، خداوند عزوجل پاداش هفتاد هزار شهید راستینی را که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم به شهادت رسیده اند، به او عطا خواهد کرد.
امالی شیخ صدوق، صفحه 105، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 259، ح 18
10) از سلیمان بن حفص روایت شده که گفت: شنیدم اباالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید: همانا فرزندم علی مظلومانه با زهر کشته می شود، و در کنار هارون در طوس دفن می شود، هر که او را زیارت کند، مانند کسی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت کرده باشد.
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 260، ح 23»
11) از علی بن عبدالله بن قطرب روایت شده که گفت: فرزندان حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) نزد ایشان جمع بودند، امام رضا (علیه السلام) که در اول جوانی بودند، از مقابل حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) عبور کردند، امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند: «این فرزند دلبندم در زمین غربت می میرد، هر که او را با اعتقاد به امامتش و عارف به حقش زیارت کند، نزد خداوند عزوجل مانند شهدای بدر است.»
«کامل الزیارات، ص 304، ح 5».
12) حضرت امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: «هر که مرا در غربتم و دوری مزارم زیارت کند، روز قیامت در سه جا به فریادش می رسم ، تا از هول و وحشت آن مکانها نجاتش دهم: هنگامی که نامه ها به چپ و راست تقسیم می شود، هنگام صراط، و هنگام سنجش اعمال.»
امالی شیخ صدوق (رحمه الله علیه)، ص 106، ج 220 ، کامل الزیارات، ص 304، ح 4، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 25، ح 2.
13) از هروی روایت شده است که گفت: از حضرت امام رضا (علیه السلام) شنیدم که فرمودند:
«به خدا قسم هیچ یک از ما نیست، جز این که کشته و شهید شود.»
عرض کردند: یابن رسول الله، شما را چه کسی خواهد کشت؟ فرمودند:
«بدترین خلق خدا در زمان من، مرا به وسیله ی زهر می کشد، سپس مرا در مکانی دورافتاده و سرزمین غربت دفن می کند، بدان هر که مرا در غربتم زیارت کند، خداوند عزوجل اجر صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حج کننده و عمره کننده و صد هزار مجاهد را برای او می نویسد، و با ما محشور می شود، و در درجات عالی بهشت همراه ما می باشد.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 256، ح 9، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه) ص 61».
14) از حضرت امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند:
«من در زمین غربت کشته و مسموم و مدفون می شوم، این را از سخنانی دانستم که پدرم از پدرش که از پدرانش علی بن ابی طالب (علیهم السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای من وصیت می کرد، همانا هر که مرا در غربتم زیارت کند، من و پدرانم شفاعت کنندگان او در روز قیامت هستیم، و هر که ما شفیع او باشیم، نجات می یابد حتی اگر گناهان انس و جن را بر دوش داشته باشد.»
«عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 263، ح 33، امالی شیخ صدوق (رحمت الله علیه)، ص499».
15) از هروی روایت شده که گفت : حضرت رضا (علیه السلام) در گنبدی که قبر هارون الرشید در آن بود داخل شدند، سپس با دست خویش بر کنار آن خطی کشیدند و فرمودند:
«اینجا خاک من است، و در آن دفن خواهم شد، و خداوند این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستدارانم قرار می دهد، به خدا قسم زیارت کننده یی از آنها مرا زیارت نکند، و سلام دهنده یی از آنها بر من سلام نکند، مگر آن که مغفرت و رحمت خدا با شفاعت ما اهل بیت بر او واجب شود.»
عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 136 ، ح 1.
منبع: مقاله آثار و برکات زیارت امام رضا علیه السلام






کرامات الرضویه(علیه السلام)

کرامات الرضویه(علیه السلام)
کرامات الرضویه(علیه السلام)

نویسنده:على میرخلف زاده

اداى قرض

خانمى علویه (سیده ) که از اهل زهد و تقوى بود و مواظبت باوقات نمازهاى خود و سایر عبادات داشت و بواسطه تنگدستى و پریشانى دوازده تومان قرض دار شده بود و چون تمکن از اداى قرض خود نداشت در شب جمعه پنجم ربیع الثانى 1331 توسل بامام هشتم حضرت ابى الحسن الرضا (علیه السلام) جسته و الحاح بسیار کرده که مرا از قرض آسوده فرما. پس خوابش ربوده .
در خواب باو گفته شد که شب جمعه دیگر بیا تا قرضت را ادا کنیم . لذا در این شب جمعه بحرم مطهر تشرف پیدا کرده و انتظار مرحمتى آن حضرت را داشت .
تا قریب به ساعت هشت از شب ، بعد از خواندن دعاى شریف کمیل چون حرم مطهر بالنسبه خلوت شده بود، آمد در پیش روى مبارک حضرت نشست در انتظار که آیا امام (ع) چگونه قرض او را مى دهد.
چون خبرى نشد عرض کرد مگر شما نفرمودید شب جمعه دیگر قرض تو را مى دهم و امشب شب موعد است و وعده شما خلف ندارد. ناگهان از بالاى سر او قندیلهاى طلا که بهم اتصال داشت بهم خورده و یکى از آنها از بالاى سر آن زن فرود آمده و منحرف شده و برابر زانوى آن زن به زمین رسید و عجب این است که چون گوى بلند شده و در دامن علویه قرار گرفت .
حاضرین از این امر تعجب نموده و بر سر آن علویه هجوم آوردند به نحوى که نزدیک بود صدمه اى باو برسد، پس خبر به تولیت وقت که مرتضى قلى خان طباطبائى بود دادند، آن علویه را طلبید و وجهى بوى داد و قندیل را گرفت لکن آن علویه محترمه با ورع بیشتر از دوازده تومان برنداشت و گفت من این مبلغ را به جهت قرض خود خواسته ام و بیش از این احتیاج ندارم .

شفاى پا

کربلائى رضا پسر حاج ملک تبریزى الاصل و کربلائى المسکن فرمود:
من از کربلا به عزم زیارت حضرت على ابن موسى الرضا (ع ) براه افتادم (در روز هشتم ماه جمادى الاولى سنه 1334) تا رسیدم بایوان کیف و آن اسم منزل اول بود.
از تهران به جانب مشهد رضوى پس در آن منزل مبتلا به تب و لرز گردیدم و چون خوابیدم و بیدار شدم پاى چپ خود را خشک یافتم از این جهت در همان ایوان کیف دو ماه توقف نمودم که شاید بهبودى حاصل شود و نشد و هرچه از نقد و غیره داشتم تمام شد و از علاج نیز مایوس شدم .
پس با همان حالتى که داشتم برخواستم و دو عدد چوبى را که براى زیر بغلهاى خود فراهم کرده بودم و بدان وسیله حرکت مى کردم زیر بغلهاى خود گرفته و براه افتادم .
گاهى بعضى از مسافرین که مى دیدند من با آن حال به زیارت امام هشتم (ع ) مى روم ترحم نموده مقدارى از راه مرا سوار مى کردند تا پس از شش ماه روز هفتم جمادى الاولى قریب بغروب وارد مشهد مقدس شدم و شب را در بالاخیابان بسر بردم . روزش با همان چوبهاى زیر بغل رو به آستان قدس ‍ رضوى نهادم و نزدیک بست امام بحمام رفتم و عمله جات حمام مهربانى کرده و مواظبت از حالم نمودند تا غسل نموده و بیرون آمده روانه شدم تا بصحن عتیق رسیدم و در کفشدارى چوب زیر بغلم لرزید و بزمین افتادم .
پس با دل سوزان و چشم گریان نالیدم و عرض کردم اى امام رضا مرادم را بده آنگاه بزحمت برخواسته چوبها را در کفشدارى گذاردم و خود را بر زمین کشیدم تا بحرم مطهر مشرف گردیدم و طرف بالا سر شریف ، گردن خود را با شال خود بضریح مقدس بسته و نالیدم که اى امام رضا مرادم را بده .
پس بقدرى ناله کردم که بى حال شدم خوابم ربود در خواب فهمیدم کسى سه مرتبه دست به پاى خشکیده من کشید نگاه کردم سید بزرگوارى را دیدم که نزد سر من ایستاده است و مى فرماید برخیز کربلائى رضا پایت را شفا دادیم . من اعتنائى نکردم مثل اینکه من سخن تو را نشنیدم . دیدم آن شخص رفت و برگشت و باز فرمود: برخیز کربلائى رضا که پاى تو را شفا دادیم ، عرض ‍ کردم چرا مرا اذیت مى کنى مرا بحال خود بگذار و پى کار خود برو.
پس تشریف برد بار سوم آمد و فرمود: برخیز کربلائى رضا که پاى تو را شفا دادیم ، در این مرتبه عرض کردم تو را بحق خدا و بحق پیغمبر و بحق موسى بن جعفر کیستى .
فرمود: منم امام رضا تا این سخن را فرمود من دست را دراز کردم تا دامن آن حضرت را بگیرم بیدار شدم در حالتى که قدرت بر تکلم نداشتم با خود گفتم صلوات بفرست تا زبانت باز شود. پس شروع کردم به صلوات فرستادن و ملتفت شدم که پاى خشکیده ام شفا داده شده و از هنگام ورود بحرم تا آنوقت تقریبا نیم ساعت بیش نگذشته بود.

شفاى دردها

مشهدى رستم پسر على اکبر سیستانى فرمود:
من دوازده سال قبل از این تاریخ (سیزدهم ماه ربیع الثانى سنه 1335) از سیستان به مشهد مقدس مشرف و مقیم شدم پس از دو سال زوجه ام از دنیا رفت و بعد از آن درد شدیدى به پاى راست و کمرم عارض شد. به نحوى که از درد بى تاب شده و قوه برخواستن نداشتم و به جهت نادارى و پریشانى نتوانستم به طبیبهاى ایرانى رجوع کنم .
لذا به حمالى گفتم تا مرا بر پشت نموده و به بیمارستان انگلیسى برد و دکتر انگلیسى در آنجا چهل روز باقسام مختلفه و دواهاى بسیار در مقام علاج برآمد. هیچ اثر بهبودى ظاهر نشد. بلکه پاى راستم که درد مى کرد روح از آن رفت و خشک شد به نحوى که ابدا احساس حرارت و برودت نمى کردم . لذا از درد پا راحت شده لکن کمرم مختصرى درد مى کرد و به جهت بى حس ‍ شدن پا نمى توانستم حتى با عصا بایستم . دکتر هم چون از علاج من نامید شد به حمّالى گفت تا مرا از مریضخانه بیرون آورده پهلوى کوچه اى که نزدیک ارک دولتى بود گذاشت و من قریب ده سال در آن کوچه و نزدیکى آن تکدّى مى کردم و بذلت تمام روزگار را مى گذارندم تا در این اواخر بدرد بواسیر مبتلا شدم .
چون درد شدّت گرفت بسیار متاذى شدم و خود را به طبیب رساندم و او جاى بواسیر مرا قطع کرد و بیرون آمدم از اثر قطع بواسیر بیضتینم ورم کرد و مانند کوزه بزرگى شد و با این حال درد کمرم نیز شدت کرد. و در عذاب بودم .
روزى یک نفر ارمنى از آن کوچه مى گذشت و شنید که من از درد ناله مى کنم از راه شماتت گفت شما مسلمانها مى گوئید هرکس به کنیسه ما پناه برد دردش بدرمان مى رسد پس تو چرا پناه نمى برى که شفا بیابى (مقصود او از کنیسه حرم مطهر حضرت ثامن الائمه (علیه السلام) بود.)
شماتت آن ارمنى خیلى بر من اثر کرد بطوریکه درد خود فراموش کردم گویا بى اختیار شدم و باو گفتم که پدرسگ تو را با کنیسه ما چکار است .
ارمنى نیز متغیّر شده به من بد گفت و چوبى هم بر سر من زد و رفت .
من با نهایت خلق تنگى و پریشانى قصد آستان قدس امام هشتم حضرت رضا (علیه السلام) نمودم و چون قدرت راه رفتن نداشتم با سر زانوى چپ ، خود را کم کم کشانیدم تا به حرم مطهر رسیدم و بالاى سر مطهر خود را بریسمانى بضریح بستم و عرض کردم آقا جان من از در خانه ات بجائى نمى روم تا مرا مرگ یا شفا دهى و مرگ براى من بهتر است زیرا که طاقت شماتت ندارم .
پس دو روز در آستان آن حضرت بودم روز سوم درد کمر و بواسیر شدت گرفت و یکى از خدام در حرم مرا اذیّت مى کرد که برخیز و از حرم بیرون شو. مى گفتم آخر من شلم و دردمندم و به کسى کارى ندارم و از مولاى خود شفا یا مرگ مى خواهم پس با دل شکسته بقدرى عرض کردم یا مرگ یا شفا و مرگ براى من بهتر است تا خوابم برد.
در عالم خواب دیدم دو انگشت از ضریح مطهر بیرون آمد و بر سینه ام خورد و صدائى شنیدم که فرمود برخیز!! من خیال کردم همان خادم است که مرا اذیت مى کرد. گفتم اذیت مکن بار دیگر دو انگشت از ضریح بیرون آمد و بر سینه ام رسید و فرمود برخیز. گفتم نه پا دارم و نه کمر: فرمود کمرت راست شد! در این حال چشمم را باز کردم ، میان ضریح مطهر آقائى دیدم که قباى سبز در بر و فقط عرق چینى بر سر داشت و از روى مبارکش ضریح پر از نور شده بود. فرمود: برخیز که هیچ دردى ندارى .
تا این سخن را فرمود فورا برخاستم و به سرعت دست دراز کردم که دامن آن بزرگوار را بگیرم و حاجت دیگر بخواهم از نظرم غائب شد. ملتفت خودم شدم که خواب هستم یا بیدار و دیدم صحیح و سالم ایستاده ام و از درد کمر و از مرض بواسیر و ورم بیضتین اثرى نیست .

شفاى لال

شب جمعه 23 رجب 1337 زائرى از نواحى سلطان آباد عراق بنام شکرالله فرمود:
چون فهمیدم جماعتى از اهل سلطان آباد (که این زمان آنجا را اراک مى گویند) قصد زیارت امام هشتم على ابن موسى الرضا (ع ) را دارند من نیز اراده تشرف بدربار آن بزرگوار نموده و عازم شدم و با ایشان پیاده روبراه نهادم و چون لال بودم باشاره بین راه مقاصد خود را بهمراهان مى فهمانیدم تا شب چهارشنبه 21 رجب وارد ارض اقدس شده و به حرم مطهر مشرف گردیدم .
چون شب جمعه رسید من بى خبر از همراهان بقصد بیتوته در حرم شریف ماندم و پیش روى مبارک امام (ع ) گردن خود را بآنچه بکمرم بسته بودم بضریح بستم و با اشاره عرض کردم اى امام غریب زبان مرا باز و گوشم را شنوا فرما سپس گریه زیادى کردم و سرم را بضریح مقدس گذاشته خوابم ربود.
خیلى نگذشت کسى انگشت سبابه به پیشانى من گذارد و سرم را از ضریح بلند نمود. نگاه کردم سید بزرگوارى را دیدم با قامتى معتدل و روئى نورانى و محاسنى مُدوّر و بر سر مبارکش عمامه سبزى بود و تحت الحنک انداخته و بر کمر شال سبزى داشت پس با تمام انگشتان خود بر پهلوى من زد و فرمود شکرالله برخیز خواستم برخیزم با خود گفتم اول باید گره هاى شال گردنم را باز کنم آنگاه برخیزم چون نگاه کردم دیدم تمام گره ها باز شده است .
چون برخواستم و متوجه آن حضرت شدم دیگر آن بزرگوار را ندیدم لکن صداى سینه زدن و نوحه زائرین را در حرم مطهر مى شنیدم . آنوقت دانستم که امام رضا (ع ) به من شفا مرحمت فرموده است .

شفاى درد

شب جمعه چهاردهم ماه شوال سنه 1343 هجرى قمرى خانمى بنام فاطمه دختر فرج الله خان زوجه حاج غلامعلى جوینى ساکن سبزوار شفاء یافت چنانچه شوهرش نقل کرده :
زوجه ام بعد از وضع حمل بیمار شد تا گرفتار تب دائم گردید و تب او به 37 الى چهل درجه مى رسد و هرچه دکتران سبزوار در معالجه او سعى کردند فائده نبخشید بلکه بمرضهاى دیگر دچار گردید.
یکى از اطباء گفت خوب است او را به جهت تغییر آب و هوا بخارج شهر ببرى . مریضه چون این سخن را شنید به من گفت حال که دکتر چنین گفته است بیا و منّتى بر من گذار باینکه مرا بزیارت حضرت رضا (ع ) ببر تا شفاى خود را از آنحضرت درخواست کنم یا در آنجا بمیرم .
من راى او را پسندیدم و حرکت نموده تا به مشهد مشرف شدیم و چهار روز نزد طبیبى که او را مؤیدالاطباء مى گفتند براى معالجه رجوع کردیم لکن اثر بهبودى ظاهر نشد.
آنگاه به دکتر آلمانى رجوع نمودیم و او پس از معاینه گفت بایستى یکسال لااقل معالجه شود. پس بیست روز مشغول معالجه گردید. لکن عوض ‍ بهبودى مرض شدت کرد بنحویکه زمین گیر شد و نتوانست حرکت کند.
لذا من خودم نزد دکتر مى رفتم و دستور مى گرفتم تا روز سه شنبه یازدهم شوال وقتى که رفتم دیدم حاج غلامحسین جابوزى با جماعتى نزد دکتر آمدند و حاجى مذکور به دکتر گفت دیروز حضرت رضا (ع ) دختر مرا شفاء مرحمت فرموده و اینک او را آورده ام تا معاینه کنى همان قسمى که دیروز معاینه نمودى پس دکتر دست دختر را سوزن زد و فریاد او از سوزش بلند شد.
دکتر دانست که دستش صحت یافته خوش وقت شد و گفت : من تو را باین کار دلالت کردم . آنگاه بدیلماج خود گفت بنویس که من دیروز کوکب مشلوله را معاینه کردم و علاجى براى او نیافتم مگر به نظر پیغمبر یا وصى او. و امروز او را سلامت دیدم و شکى در شفاى او ندارم .
حاج غلامحسین مى گوید: بدیلماج گفتم به دکتر بگو چرا مرا به توسل بامام راهنمائى نکردى ؟ جواب داد که او مردى بود بیابانى و محتاج بدلالت بود لکن تو مردى باشى تاجر و با معرفت احتیاج بدلالت نداشتى .
پس من اجازه حمام براى او خواستم اذن نداد. گفتم براى بودن بحرم و توسل بامام چاره اى نیست از اینکه حمام رود و پاکیزه شود گفت پس ‍ بحمام معتدل الحراره رود. بالجمله نزد مریضه خود آمدم و حکایت شفاى کوکب را بوى گفتم و او بگریه در آمد من باو گفتم تو نیز شب جمعه شفاى خود را از امام هشتم (ع ) بگیر پس روز پنجشنبه بهمراهى زنى بحمام رفته و عصرى بحرم مطهر تشرف حاصل کرده و شفاى خودش را از حضرت گرفت . و اما خود آن زن گفته است چون خبر شفا یافتن کوکب را شنیدم دلم شکست با خود گفتم من بامید شفا به مشهد آمده ام لکن چه کنم که بمقصود نرسیدم تا اینکه پیش از ظهر روز چهارشنبه خوابیده بودم .
در عالم رؤ یا سید بزرگوارى را دیدم که عمامه سیاه بر سر و قرص نانى بزیر بغل داشت آن نان را بیک طرفى گذارد و بآن علویه که پرستار من بود فرمود این نان را بردار این سخن را فرمود از نظر غائب شد چون بیدار شدم قدرت برخواستن و نشستن در خود یافتم و حال آنکه پیش از خواب حالت حرکت در من نبود.
پس فهمیدم که تب قطع شده و ساعت بساعت حالم بهتر مى شد تا شب جمعه که بحرم مطهر رفته توسل جستم و بامام اظهار درد دل مى نمودم که از سبزوار بامیدى بدربارت آمده ام نه بامید طبیب حال یا مرگ یا شفاء مى خواهم . اتفاقا در حرم پهلوى زوجه حاج احمد بودم که شفاء یافت . من همین قدر دیدم نورى ظاهر شد که دلم روشن گردید. مانند شخص کورى که یکمرتبه چشمانش بینا گردد و در آنحال هیچ دردى و کسالتى در خود نیافتم به نظر مرحمت امام هشتم (ع) و شوهرش حاج غلامحسین گفت : بعد از سه روز او را نزد دکترش بردم دکتر پرسید: در این چند روز گذشته کجا بودى .
گفتم به جهت اینکه امام ما، مریضه مرا شفا داده و او را آورده ام که مشاهده نمایى . سپس دکتر آلمانى او را معاینه کرد و گفت او را هیچ مرضى نیست . آنگاه گفتم خواهش دارم که در این خصوص چیزى بنویسى که براى ما حجتى باشد.
دکتر مضایقه نکرد و بدیلماج گفت بنویس فاطمه زوجه حاج غلامعلى سبزوارى مدت یکماه در تحت معالجه من بود و علاج نشد و امروز او را معاینه کردم و سلامت دیدم .(2)

شفاى چشم

مرحوم شیخ عبدالخالق بخارائى پیشنماز نقل فرمود که پسرى نابینا از اهل بخارا در اول شب 29 رجب سنه 1358 شفا یافت که از حالات او مطلع بود فرمود:
پدر این پسر در بخارا وفات نمود مادرش او را برداشت از بخارا به مشهد آورد و بحضرت على ابن موسى الرضا (ع ) پناهنده گردید. چند وقتى نگذشت که مادرش هم از دنیا رفت و آن پسر بیکس و تنها ماند. و در حجره اى از سراى بخارائیها بتنهائى بسر مى برد. شبى در حجره تنها بود ترسى به او روى داد و در اثر آن ترس چشمهایش ‍ آب آورد و نابینا شد.
چون کسى را نداشت من ترحما او را بردم نزد دکتر فاصل که در مشهد مقدس معروف بود به تخصص در معالجه چشم . چون دکتر چشم او را دید به بهانه اى گفت دو روز دیگر او را بیاورید. پس از دو روز دیگر خود پسر رفته بود. دکتر بهانه دیگر آورده بود که شیشه معاینه شکسته .
لذا پسر مایوسانه بجاى خود برمى گردد و در آن سراى بخارائیها یکنفر یهودى بوده از کسانیکه در مشهد معروفند به جدیدالاسلام . چون از بیکسى و نابینائى آن پسر خبر داشته گفته بود: که من حاضرم تا صد تومان براى معالجه چشم این پسر بدهم .
پسر این سخن را که شنید گفت من پول جدید را نمى خواهم بلکه شفاى خود را از حضرت رضا (ع ) مى خواهم . سپس بقصد شفا گرفتن به دارالسیاده مبارکه رضویه مى رود و پشت پنجره نقره متوسل بامام هشتم ارواحناه فداه مى شود.
خودش گفت در آن وقت مرا خواب ربود، ناگاه دیدم سید بزرگوارى از ضریح مطهر بیرون آمد لباس سفید در بر و شال سبزى بر کمر داشت و سر مقدسش برهنه بود بمن فرمود:
چه مى خواهى ؟ عرض کردم چشمهاى خود را مى خواهم !
حضرت یکدست پشت سر من گذاشت و دست دیگر را بچشمهاى من کشید و من از خواب بیدار شدم در حالتیکه چشمهاى خود را روشن و همه جا و همه چیز را مى دیدم و مى بینم .(6)

جوان خوشبخت

مرحوم میرزا على نقى قزوینى فرمود:
روز عید نوروزى هنگام تحویل سال من در حرم مطهر حضرت رضا (ع ) مشرف بودم و معلوم است که هر سال براى وقت تحویل سال بنحوى در حرم مطهر از کثرت جمعیت جاى بر مردم تنگ مى شود که خوف تلف شدن است .
با جمله من در آنروز در حال سختى و تنگى مکان در پهلوى خود جوانى را دیدم که بزحمت نشسته و به من گفت هر چه مى خواهى از این بزرگوار بخواه .
من چون او را جوان متجددى دیدم خیال کردم از روى استهزاء این سخن را مى گوید. گویا خیال مرا فهمید، و گفت خیال نکنى که من از روى بى اعتقادى گفتم بلکه حقیقت امر چنین است زیرا که من از این بزرگوار معجزه بزرگى دیده ام .
من اصلا اهل کاشمرم و در آنجا که بودم پدرم به من کم مرحمتى مى نمود لذا من بى اجازه او پاى پیاده بقصد زیارت این بزرگوار به مشهد مقدس ‍ آمدم .
جائى را نمى دانستم و کسى را نمى شناختم یکسره مشرف بحرم مطهر شدم و زیارت نمودم . ناگاه در بین زیارت چشمم بدخترى افتاد که با مادر خود بزیارت آمده بود.
چون چشمم بآن دختر افتاد منقلب و فریفته او شدم و عشق او در دلم جاگیر شد بقسمى که پریشان حال شدم سپس نزد ضریح آمدم و شروع بگریه کردم و عرض کردم اى آقا حال که من گرفتار این دختر شده ام همین دختر را از شما مى خواهم .
گریه و تضرع زیادى نمودم بقسمى که بیحال شدم و چون بخود آمدم دیدم چراغهاى حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است لذا نماز خواندم و با همان پریشانى حال باز نزد ضریح مطهر آمدم و شروع بگریه و زارى کردم . و عرض کردم :
اى آقاى من دست از شما بر نمى دارم تا به مطلب برسم و به همین حال گریه و زارى بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید و صداى جار بلند شد که ایّهاالمؤ منون (فى امان اللّه)
منهم چون دیدم حرم شریف خلوت شده و مردم رفته اند ناچار بیرون آمدم . چون به کفشدارى رسیدم که کفش خود را بگیرم دیدم یک نفر در آنجا نشسته است و به غیر از کفش من کفش دیگرى هم نیست .
آن نفر مرا که دید گفت نصرالله کاشمرى توئى ؟
گفتم بلى !!
گفت بیا برویم که ترا خواسته اند. من با او روانه شدم ولى خیال کردم که چون من از کاشمر بدون اذن پدر خود آمده ام شاید پدرم به یک نفر از دوستان خود نوشته است که مرا پیدا کند و به کاشمر برگرداند.
بالجمله مرا بیک خانه بسیار خوبى برد. پس از ورود مرا دلالت بحجره اى کرد. وقتى که وارد حجره شدم . شخص محترمى را در آنجا دیدم نشسته است .
مرا که دید احترام کرد و من نشستم آنگاه به من گفت میرزا نصرالله کاشمرى توئى ؟ گفتم بلى .
گفت : بسیار خوب ، آنگاه به نوکر گفت : برو برادر زن مرا بگو بیاید که باو کارى دارم چون او رفت و قدرى گذشت برادرزنش آمد و نشست .
سپس آن مرد به برادرزن خود گفت حقیقت مطلب این است که من امروز بعدازظهر خوابیده بودم و همشیره تو با دخترش بحرم براى زیارت رفته بودند، ناگاه در عالم خواب دیدم یک نفرى درب منزل آمد و فرمود حضرت رضا (ع ) تو را مى خواهد.
من فورا برخواسته و رفتم و تا میان ایوان طلا رسیدم ، دیدم آن بزرگوار در ایوان روى یک قالیچه اى نشسته چون مرا دید صورت مبارک خود را بطرف من نمود و فرمود این میرزا نصرالله دختر تو را دیده و او را از من مى خواهد.
حال تو دخترت را باو ترویج کن (و کسى را روانه کن که در فلان وقت شب در فلان کفشدارى او بیاورد) از خواب
بیدار شدم و آدم خود را فرستادم درب کفشدارى تا او را پیدا کند و بیاورد و حال او را پیدا کرده و آورده اینک اینجا
نشسته و اکنون تو را طلبیدم که در این باب چه راى دارى ؟
گفت جائى که امام فرموده است من چه بگویم .
آن جوان گفت من چون این سخنان را شنیدم شروع به گریه کردم الحاصل دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا (علیه السلام) بحاجب خود که وصل آن دختر بود رسیدم و خیالم راحت شد این است که مى گویم هرچه مى خواهى از این بزرگوار بخواه که حاجات از در خانه او برآورده مى شود.(7)

خرجى راه

سید جلیل آقاى حاج میرزاطاهر بن على نقى حسینى دام عزه که از اهل منبر ارض اقدس و از خدام کشیک چهارم آستان قدس است و بسیارى از مردم شهر مشهد بوى ارادت دارند نقل فرمود:
شبى از شبهائى که نوبت خدمت من بود هنگام بستن درب حرم مطهر چون زائرین بیرون رفتند و حرم خلوت شد من با سایر خدام حرم مطهر را جاروب نمودیم .
آنگاه ملتفت شدیم که یک نفر زائر عرب از حرم بیرون نرفته و پشت سر مبارک نشسته و ضریح را گرفته و با امام (ع ) مشغول سخن گفتن است . لکن چون بزبان او آشنا نبودیم نفهمیدیم چه عرض مى کند.
ناگهان شنیدم صداى پول آمد مثل اینکه یک مشت دو قرانى نقره میان دستش ریخته شد این بود نزدیک رفتیم و گفتیم چه خبر است و این پول از کجاست بزبان خودش گفت که حضرت رضا (ع ) به من مرحمت فرمود:
پس او را آوردیم در محل خدام که آنجا را کشیک خانه مى گویند و به یک نفر که زبان عربى مى دانست گفتیم تا کیفیت را پرسید.
او گفت : من اهل بحرینم و پولم تمام شده بود. عرض کردم اى آقاى من مى خواهم بروم و از خدمتت مرخص شوم و خرجى راه ندارم حال باید خرجى راه مرا بدهى تا بروم .
ناگهان دیدم این پولها میان دستم ریخته شد (سید ناقل گوید) چون آن پولها را شمردیم ده تومان و چهار قران دو قرانى چرخى رائج آن زمان بود.

شفاى مسیحى

من از کودکى مسیحى بودم و پیروى از حضرت عیسى (ع) مى نمودم و حال مسلمانم و اسلام را اختیار نمودم و اسمم را مشهدى احد گذارده ام . و شرح حالم از کودکى چنین است .
دوماهه بودم پدرم دست از مادرم برداشت و زن دیگرى اختیار کرد و من بواسطه بى مادرى با رنج بسر مى بردم تا اینکه چون دوساله شدم پدرم مرد و بى پدر و مادر نزد خویشان خود بسر مى بردم تا جنگ بلشویک پیش آمد و نیکلا پادشاه روس کشته شد و تخت و بختش بهم خورد و من از شهر روس ‍ بطوس آمدم در حالتى که شانزده ساله بودم و چون چند ماهى در مشهد مقدس رضوى (علیه السلام) بسر بردم مریض شدم و بدرد بیمارى و غربت و بى کسى و ناتوانى گرفتار گردیدم تا اینکه مرض من بسیار شدت کرد.
شبى با دل شکسته و حال پریشان بدرگاه پروردگار چاره ساز براز و نیاز مشغول شدم و گفتم الهى بحق پیغمبرت عیسى بر جوانى من رحم کن خدایا بحق مادرش مریم بر غربت و بى کسى من ترحم فرما پروردگارا بحرمت انجیل عیسى و بحق موسى و توراتش و بحق این غریب زمین طوس که مسلمانها با عقیده تمام به پابوسش مشرف مى شوند که مرا شفا مرحمت فرما و از غم و رنج راحتم نما.
با دل شکسته بخواب رفتم در عالم خواب خود را در حرم مطهر حضرت رضا (علیه السلام) دیدم در حالتى که هیچکس در حرم نبود. چون خود را در آنجا دیدم مرا وحشت فرا گرفت که اگر بپرسند تو که مسیحى هستى در اینجا چه مى کنى ؟ چه بگویم ؟
ناگاه دیدم از ضریح نورى ظاهر گردید که نمى توانم وصف کنم و سعادت با بخت من دمساز شد و دیدم در جواهر ضریح باز شد و وجود مقدس ‍ صاحب قبر حضرت رضا (علیه السلام) بیرون آمد درحالى که عمامه سبزى چون تاج بر سر و شال سبزى بر کمر داشت و نور از سر تا پاى آن بزرگوار جلوه گر بود به من فرمود:
اى جوان تو براى چه در اینجا آمده اى ؟ عرض کردم غریبم بى کسم از وطن آواره ام و هم بیمارم براى شفا آمده ام بقربان رخ نیکویت شوم من دست از دامنت برندارم تا بمن شفا مرحمت نمائى .
پس از بیدارى چون خودرا صحیح و سالم دیدم صبح به بعضى از همسایگان محل سکونت خود خوابم را گفتم ایشان مرا آوردند محضر مبارک آیة الله حاج آقا حسین قمى دام ظله و چون خواب خود را به عرض ‍ رسانیدم مرا تحسین فرمود.
چون اسلام اختیار کردم و مسلمان شدم از جهت اینکه جوان بودم بفکر زن اختیار کردن افتادم و از مشهد حرکت نموده بروسیه رفتم براى اینکه مشغول کارى بشوم .
از آنجائیکه تحصیلاتم کافى بود در آنجا رئیس کارخانه کش بافى و سرپرست چهارصد کارگر شدم و در میان کارگران دخترى با عفت یافتم کم کم از احوال خود باو اظهار نمودم و گفتم تو هم اگر اسلام قبول کنى من تو را بزوجیت خود قبول مى کنم .
آنگاه با یکدیگر بایران مى رویم آن دختر این پیشنهاد مرا قبول کرد و در پنهانى مسلمان شد لکن بجهت اینکه کسان او نفهمند به قانون خودشان آن دختر را براى من عقد نمودند وبعد از آن من او را به قانون قرآن و اسلام براى خود عقد کردم و آنگاه او را برداشته به ایران آوردم و به مشهد آمده و پناهنده بحضرت ثامن الائمه (ع ) شدیم و خداوند على اعلا از آن زن دو دختر به من مرحمت فرمود و چون بزرگ شدند ایشانرا بدو سید که با یکدیگر برادرند تزویج نمودم یکى به نام سید عباس و دیگرى سید مصطفى کمالى و هر دو در آستان قدس رضوى شغلشان زیارت خوانى است براى زائرین و من خودم بکفش دوزى براى مسلمین افتخار مى نمایم .(شفاى خنازیر
صاحب مستدرک السفینه آقاى حاج شیخ على نمازى شاهرودى از فاضل کامل شیخ محمدرضا دامغانى که مى فرمود:
من مطلع شدم برحال جوانى که مبتلا شده بود به مرض خنازیر و هرچه به مریضخانه ها مراجعه کرد نتیجه اى بدست نیاورد و بهبودى حاصل نکرد.
لذا متوسل به حضرت رضا ارواحنا له الفداء باین کیفیت که هر روز بحرم شریف مشرف مى شد و از خاک آستان عرش درجه آن بزرگوار به موضع مرض خود مى مالید تا چهل روز لکن در این بین چون مشمول قانون خدمت سربازى شده بود او را براى خدمت بردند و چون دکتر او را معاینه نمود بواسطه مرض خنازیر او را معاف دائم نمود.
جوان به همان ترتیب که داشت دست از توسل خود برنداشت تا اواخر چهل روز بتدریج به نظر مرحمت حضرت رضا (ع ) بهبودى یافت جز اندازه جاى یک انگشت که از مرضش باقى مانده بود و بسیار متحیر بود و نمى دانست و نمى فهمید که سبب خوب نشدن آن اندازه کمى از مرض ‍ چیست ؟!
تا اینکه شنید بازرسى از تهران آمده است تا معلوم کند آیا اشخاصیکه ورقه معافیت بایشان داده شده در حقیقت مریض بوده اند یا از ایشان رشوه گرفته شده و نوشته ا معافیت داده اند و لذا بناى تجدید معاینه شد.
پس آن جوان را خواستند و چون رفت و دیدند حقیقتا مریض است ورقه معافیش را تصدیق و امضاء نمودند و از خدمت کردن آسوده شد و بعد از این پیش آمد آن بقیه مرض نیز بعنایت حضرت رضا (ع ) برطرف شد و کاملا شفا یافت آنگاه معلوم شد علت باقى ماندن آن اندازه از مرض چه بوده است .







آیینه رضوی






محدثه

حدیث به معنای سخن معصوم است یا آنچه گویای سخن، کار یا سیره او باشد. و روشن است که نقل سخنان معصومین (علیهم السّلام) بیشترین خدمت را به حفظ روش و سیره و کردار آنان انجام می‏دهد. برهمین اساس ارزش والایی در کلام معصومان برای آنان که با نقل سخنان معصومان، گفتارشان را جاودانه نگاه می‏دارند، می‏یابیم. تشویق به حفظ و ترویج حدیث و سخن معصومان از زمان خود پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شروع شد و حضرت می‏فرمود:
من تعلّم حدیثین اثنین ینفع بهما نفسه او یعلمهماغیره فینتفع بهما کان خیراً له من عبادة ستّین سنة
آنکه دو سخن فرا گیرد و خود از آن سود برد، یا به دیگران بیاموزد تا سود برند، برایش بهتر از شصت سال عبادت است.
از این روی اهل بیت(علیهم السّلام) مسلمانان را به فراگیری نشر احادیث ترغیب می‏کردند تا افکار و اندیشه‏های آنان در گستره وسیع‏تری پخش گردد. ارزش این کار را آنگاه می‏توان درک کرد که بدانیم دشمنان اهل بیت از همان روزهای وفات پیامبر به بعد به شدت با اشاعه حدیث وسخن معصومان به صورت شفاهی یا کتبی به مخالفت برخاستند و در این میان به خصوص برای شیعیان مشکلات زیادی ایجاد کردند، از این روی در زمانی که حضرت فاطمه معصومه (سلام لله علیها) به نقل حدیث می‏پردازد، در میان زنان تنها بانوان محدودی موفق می‏شوند در آن فضای اختلاف آلود لب به سخن گشایند و سخنانی از معصومان را برای مردم باز گویند.

احادیث حضرت معصومه (سلام لله علیها)

تنها چند حدیث از این بانوی موسوی به دست ما رسیده است که عبارتند از:

1ـ حدیث غدیر

من کنت مولاه فعلیّ مولاه
هرکه من مولای او هستم، علی مولای اوست.

2ـ حدیث غدیر و حدیث منزلت.

أنسیتم قول رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یوم غدیرخم: من کنت مولاه فعلی مولاه
و قوله (صلّی الله علیه و آله و سلّم): انت منی بمنزلة هارون من موسی (علیه السّلام) .
حضرت فاطمه معصومه(سلام لله علیها) به نقل از حضرت فاطمه زهرا(سلام لله علیها) فرمود: آیا فراموش کردید سخن رسول خدا را که در روز غدیرخم فرمود: من مولای هرکه هستم، علی هم مولای او است. و فرمود: تو(علی) برای من مانند هارون برای موسی هستی.

3ـ دوست داران علی(علیه السّلام)

حضرت فاطمه معصومه(سلام لله علیها) از فاطمه زهرا(سلام لله علیها) روایت می‏کند که: پدرم رسول خدا فرمود: شبی که مرا به آسمان ـ معراج ـ بردند، داخل بهشت شدم. در آنجا خانه‏ای از دُرّ سفید دیدم که وسط آن خالی بود. آن خانه دری داشت که با دُر و یاقوت مزین شده روی آن پرده‏ای بود. وقتی سرم را بلند کردم دیدم بر بالای آن نوشته‏اند: «لااله الاالله محمد رسول الله علی ولی القوم» خدایی را جز الله نیست، محمد فرستاده خدا و علی سرپرست قوم (مسلمانان) است. و به روی پرده نوشته بودند:
بخٍ بخٍ من مثلُ شیعة علیٍّ!
به به چه کسی همسنگ شیعه علی (علیه السّلام) است!
وقتی داخل خانه شدم، قصری دیدم که از عقیق سرخ بود و وسط آن خالی بود. این خانه نیز دری داشت که پرده‏ای مزین به زبرجد سبز بر آن آویخته بودند. وقتی سربلند کردم دیدم بر فرازش نوشته‏اند:
محمد رسول الله علی وصی المصطفی، محمد فرستاده خدا و علی جانشین مصطفی (پیامبر) است. و بر روی پرده نوشته بودند: بشّر شیعة‏علیٍ بطیب المولد: شیعیان علی را به پاکزادی بشارت بده.
وقتی داخل شدم با قصری دیگر رو برو شدم که از زمرد سبز بود و زیباتر از آن را هرگز ندیده بودم. دری از یاقوت قرمز داشت که با انواع لؤلؤها تزیین شده بود و بر فراز پرده‏ای که بر او نوشته بودند:
«شیعة علیٍّ هم الفائزون»، شیعیان علی رستگارانند.
گفتم: ای دوست من جبرییل! این کاخ از آن کیست؟ جواب داد: «یا محمد لابن عمّک و وصیّک علی بن ابی‏طالب (علیه السّلام) یحشرالناس کلهم یوم القیامة حفاة عراةً الا شیعةُ علیٍ و یدعی الناس باسماء امهاتهم ما خلا شیعة علی فانهم یدعون باسما آبائهم»
یا محمد این خانه از آن پسر عمو و جانشین تو، علی بن ابی طالب است که هرکس در روز قیامت عریان محشور شود، جز شیعیان علی و همه با نام مادر خطاب شوند اما شیعیان علی را با نام پدر صدا می‏زنند.»
از جبرییل در باره راز آن پرسیدم گفت: «لانهم احبُّوا علیّاً خطاب مولدهم» چون علی را دوست داشتند، ولادتشان از راه حلال صورت گرفت.

4ـ شهادت برای دوستان آل محمد

«الا من مات علی حب آل محمد مات شهیداً»
فاطمه زهرا(سلام لله علیها) به نقل از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
بدانید، آن که با محبت آل محمد بمیرد، شهید از دنیا رفته است.

5ـ طهارت امام حسین(علیه السّلام)

لما سقط الحسین من بطن امه و کنت ولّیتُها قال النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم): یا عمةَ هلُمیّ الیّ اِبنی فقلتُ یا رسول الله انّا لم نُنَضلّفهُ بعدُ. فقال: یا عمه انتِ تُنظّفه ان الله تبارک و تعالی قد نظفه و طهّرهُ.
به نقل از صفیه فرمود: آنگاه که امام حسین از مادر متولد شد من پرستارش بودم. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ای عمه فرزندم را بیاور. گفتم: یا رسول الله ما او را پاک نکرده‏ایم، فرمود: ای عمه تو می‏خواهی او را پاک کنی، خداوند او را پاکیزه و مطهر کرده است.
6ـ حضرت معصومه (سلام لله علیها) وقتی در ساوه مریض شد، به همراهانش فرمود: مرا به قم ببرید زیرا از پدرم [موسی الکاظم(علیه السّلام) [شنیدم که فرمود: قم مرکز شیعیان ما است.
آنچه از این احادیث به دست می‏آید لزوم پرداختن به اهل بیت و مخصوصاً بیان جایگاه علی(علیه السّلام) در آن برهه از تاریخ بوده است. چه محتوای این احادیث در باره قدر و منزلت اهل بیت(علیهم السّلام) است و نشان می‏دهد حضرت معصومه(سلام لله علیها) با شناساندن مقام امیرمؤمنان(علیه السّلام) از زبان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‏خواهد جامعه آن عصر را به جریان اسلام راستین و تشیع سوق دهد.

شفیعه

یکی دیگر از فضایلی که حضرت معصومه(سلام لله علیها) به آن دست یافت، مقام شفاعت است. روایتی که امام صادق(علیه السّلام) قبل از تولد حضرت معصومه(سلام لله علیها) بیان فرمود دلیل این بدانید بهشت هشت در دارد که سه در به سوی قم است. بانوی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی در آنجا رحلت می‏کند و با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می‏شوند.
پدر بزرگوار آیت الله العظمی مرعشی نجفی در عالم رؤیا دید که به محضر امام معصوم رسیده است. امام به ایشان فرمود :

علیک بکریمة‏اهل‏البیت

مقام است. حضرت فرمود: «الا و انّ قم الکوفةُ الصغیرة الا انّ للجنة ثمانیة ابوابٍ ثلاثةٌ منها الی قم تقبض فیها امراةٌ من ولدی اسمها فاطمة بنت موسی تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم.»
آگاه باشید که قم «کوفه کوچک»است. بدانید بهشت هشت در دارد که سه در به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی در آنجا رحلت می‏کند و با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می‏شوند.
از این روایت علاوه بر اثبات مقام شفاعت حضرت معصومه(سلام لله علیها) فراگیر بودن آن نیز روشن می‏شود.
به اعتقاد شیعیان، شفاعت یکی از ضروریات مذهب است و آنان که به مراتب عالی انسانی دست می‏یابند، می‏توانند در قیامت مؤمنان گناهکار را با شرایط خاص شفاعت کنند و پشتوانه این اعتقاد آیات قرآن و روایات ائمه معصومین است.
رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالاترین جایگاه شفاعت را در قیامت برعهده دارد و قرآن کریم از آن به عنوان مقام محمود یاد کرده است. اما بعد از رسول اکرم بالاترین جایگاه در شفاعت از آن حضرت زهرا(سلام لله علیها) و حضرت فاطمه معصومه (سلام لله علیها) است. به هنگام ازدواج حضرت فاطمه(سلام لله علیها) جبرییل پارچه‏ای آورد که بر آن نوشته شده بود: خداوند مهریه فاطمه را شفاعت گنهکاران امت محمد قرار داد.حضرت فاطمه(سلام لله علیها) نیز به هنگام شهادت وصیت کرد تا آن پارچه را در کفن او قرار دهند و فرمود: وقتی روز قیامت شود، این سند شفاعت را به دست گرفته، گناهکاران امت پدرم را شفاعت خواهم کرد. بعد از ائمه معصومین هیچ یک از اولیاءِ الهی مقام شفاعتی چون فاطمه (سلام لله علیها) را ندارد و در گستردگی مقام شفاعت وی همان بس که امام صادق(علیه السّلام) فرمود: با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت خواهند شد. علاوه بر آن در متن زیارتنامه حضرت معصومه (سلام لله علیها) نیز که دارای سند و به عبارت دیگر روایت از امام رضا(علیه السّلام) است نیز همین مقام (شفاعت) وی توجه ما را به خود جلب می‏کند. آنجا که می‏خوانیم «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة فان لک عندالله شأناً من الشأن ای فاطمه ما را در بهشت شفاعت کن.
موید سوم روایات فراوانی است که ثواب زیارت این بانوی شفیعه را بهشت قرار داده‏اند که بی گمان می‏توان گفت شفاعت این بانوی گرانقدر برای زائران عارف خود زمینه بهشتی شدن آنها را فراهم خواهد ساخت از جمله آن روایات را می‏خوانیم:
1ـ علامه مجلسی در بحار الانوار می‏نویسد: امام رضا(علیه السّلام) فرمود: «من زارها فله الجنة»، هرکس او را زیارت کند بهشت برای او است. و فرمود «من زارالمعصومه بقم کمن زارنی» و فرمود: «من زارها عارفاً بحقه فله الجنة»
2ـ امام جواد(علیه السّلام) فرمود: «من زارقبر عمتی بقم فله الجنة» آنکه قبر عمه‏ام در قم را زیارت کند بهشت برای او است.
3ـ امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «ان زیارتها تعادل الجنة» زیارت او همسنگ بهشت است. و فرمود: من زارهاوجبت له الجنة، آنکه او را زیارت کند، بهشت برای او واجب می‏شود.
محدث قمی رویای صادقه‏ای دیده است که جایگاه بلند شفاعت حضرت معصومه را نشان می‏دهد. وی که در تیمچه بزرگ قم به مناسبت ایام فاطمیه بر فراز منبر رفته بود فرمود: شبی میرزای قمی را در عالم رؤیا دیدم از او پرسیدم: آیا شفاعت اهل قم به دست حضرت معصومه(سلام لله علیها) است؟ او قیافه‏اش را درهم کشید و فرمود: شفاعت اهل قم با من است. شفاعت عالم با حضرت معصومه(سلام لله علیها) است.

معصومه

از دیگر مراتبی که فاطمه معصومه (سلام لله علیها) به آن دست یافت مقام عصمت بود. تا آنجا که یکی از القاب وی به این ویژگی‏اش اختصاص یافت. بر اساس روایتی که محمد تقی خان سپهر (متوفی1297 ه•• ق) در ناسخ التواریخ از امام رضا(علیه السّلام) نقل کرده است. امام رضا(علیه السّلام) به اعتقاد شیعیان، شفاعت یکی از ضروریات مذهب است و آنان که به مراتب عالی انسانی دست می‏یابند، می‏توانند در قیامت مؤمنان گناهکار را با شرایط خاص شفاعت کنند و پشتوانه این اعتقاد آیات قرآن و روایات ائمه معصومین است.
ضمن حدیثی لقب معصومه را در باره حضرت فاطمه به کار برد و فرمود:« من زارالمعصومة بقم کمن زارنی» آنکه معصومه را در قم زیارت کند گویا مرا زیارت کرده است. ذبیح ا... محلاتی نیز در ریاحین الشریعه همین روایت را به نقل از کاملا الزیارات‏نقل کرده است و به این ترتیب نوعی از مقام عصمت را برای وی ثابت کرده‏اند. اما اصل مقام عصمت بر اساس اجماع شیعه به تمام پیامبران و امامان و فرشتگان تعلق دارد و آنان از هرگناه و خطا عمداً یا سهواً به دور هستند. بالاترین نوع عصمت (دوری از گناه کبیره و صغیره و دوری از ترک اولی) به پیامبر، فاطمه زهرا و امامان تعلق دارد، و در مراتب دیگر، اولیا دیگر الهی مانند حضرت زینب، حضرت ابوالفضل و فاطمه معصومه(سلام لله علیها) و... قرار دارند.

کریمه

این مقام برای حضرت فاطمه معصومه(سلام لله علیها) آنچنان شهرتی یافته است که عموم محققان و محدثان از وی به نام فاطمه معصومه یاد می‏کنند. محدث قمی هنگام بحث از دختران موسی بن جعفر(علیه السّلام) می‏نویسد:... برحسب آنچه به ما رسیده، افضل آنها سیده جلیله معظمه فاطمه بنت امام موسی (علیه السّلام) معروف به حضرت معصومه است. علامه شیخ محمد تقی شوشتری نیز از حضرت به نام معصومه یاد می‏کند و می‏نویسد: در میان فرزندان امام کاظم (علیه السّلام) با آن همه کثرتشان بعد از امام رضا(علیه السّلام) کشی همسنگ حضرت معصومه (سلام لله علیها) نبود.
رؤیای صادقه‏ای که پدر بزرگوار آیت الله العظمی مرعشی نجفی دیده‏اند نیز در تأیید همین مقام است. وی که سید محمد مرعشی نام داشت و از نسابه‏های گرانقدر بود، علاقه داشت به هر صورت ممکن قبر شریف حضرت فاطمه زهرا(سلام لله علیها) را بداند. برای این کار ختم مجربی را انتخاب و چهل شب آن را خواند.شب چهلم در عالم رؤیا دید که به محضر امام معصوم (امام باقر یا صادق (علیه السّلام)) رسیده است. امام به ایشان فرمود:
(علیک بکریمة‏اهل البیت)برتو باد که به کریمه اهل بیت تمسک بجویی.
وی که تصور کرده بود منظور حضرت، فاطمه زهرا(سلام لله علیها) است، می‏گوید، بله من نیز می‏خواهم قبر شریف حضرت زهرا را بدانم تا بتوانم زیارت کنم که امام می‏فرماید: منظور من قبر شریف حضرت معصومه (سلام لله علیها) در قم است. و آنگاه فرمود: به جهت مصالحی خداوند اراده فرمود محل قبر شریف حضرت زهرا(سلام لله علیها) مخفی باشد لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبر شریف حضرت زهرا(سلام لله علیها) قرار داد.







منزلت کریمه اهل بیت نزد علما و مراجع

 

در زمینه مقام حضرت معصومه علیهاالسلام در بین علما گفته‎ها فراوان است که به صورت فهرست‎وار به نمونه‏هایی اشاره می‏کنیم:
1ـ صدرالمتألهین شیرازی: هر گاه شبهه‏ای برایم پیش می‏آمد کنار قبر حضرت معصومه علیهاالسلام در قم (از کهک) می‏آمدم و از آن حضرت استمداد می‏کردم و شبهه فلسفی من حل می‏شد.(1)
2ـ شیخ عباس قمی: افضل دختران حضرت موسی بن جعفر سیده جلیله معظمه فاطمه بنت امام موسی بن جعفر(علیهماالسلام) معروفه به حضرت معصومه است که مزارش در بلده طیّبه قم است.(2)
3ـ آیة‏ الله بروجردی: شاه وقت عربستان
از آیة ‏الله بروجردی درخواست ملاقات می‏کند، ایشان درخواست ملاقات را رد می‏کند و می‏فرماید: این شخص اگر قم بیاید به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام نرود توهین به آن حضرت خواهد شد و من تحمّل آن را ندارم به هیچ وجه.(3)
4ـ آیة الله اراکی: نامبرده در مقدّمه حاشیه «دُررالاصول» می‏نویسد: «هر چند به خاطر کمی استعداد و اندک بودن وقت، من شایسته این کار (نوشتن حاشیه) نبودم ولی با تکیه به توجّه حضرت فاطمه (علیهاالسلام) این کار را در جوار این بقعه منوره و با توسّل به لطف و عنایت آن بزرگوار انجام دادم... .»(4)
5ـ آیة ‏الله مرعشی: معظم له هنوز در قید حیات بود، فرمود: تا کنون شصت سال است که هر روز من اولین زائر حضرتم.(5)
6ـ علامه طباطبائی(ره): هنگام روزه پیش از افطار به حرم ملکوتی کریمه اهل بیت حضرت معصومه مشرف می‏شد و با بوسه بر مزار آن بانوی بزرگ عالم اسلام روزه خود را می‏گشود.(6)
7ـ آیة ‏الله گلپایگانی: طلاب عزیز بر شماست که قصد را خالص کنید و ارتباط مداوم خود را با ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصاً حضرت صاحب و مولایم حضرت ولی ‏عصر(عج) تداوم بخشید و کثرت تلاوت قرآن کریم و ادعیه صالحه و عرض اخلاص و ادب به دُخت حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) و اینها همه رمز موفقیّت و توفیق در راه ادامه تحصیل ما است.(7)
حسن ختام را اشعاری از آیة‏ الله صافی گلپایگانی قرار می‏دهیم:
این بارگه که خاک درش مشک ازفر است
بویش چو بوی خلد برین روح‎پرور است
درا الشفا و عقده‎گشا و فرح فزاست
باب امان ز محنت فردای محشر است
طور حضور و مطلع نور و مطاف حور
آرامگاه دختر موسی بن جعفر است
خاتون دین پناه که برهان عزّتش
هر صبح و شام صیحه الله اکبر است
هر کس دری به خانه و راهی گزیده است
چشم امید لطفی صافی بر این در است

پی نوشت :

1- حسین مظاهری، جهاد با نفس، ج 4، ص 185.
2- منتهی الآمال، ص 844.
3- مجله حوزه، شماره 43.
4- بارگاه معصومه، همان، ص 110.
5- همان، ص 119، فروغی از کوثر، ص 55.
6- جواد محدثی، پیام زن، ص 17، شماره 11، بهمن 71.
7- وصیت نامه آیة‏الله گلپایگانی، ص 2.

منبع:پاسدار اسلام، آذر 1385، شماره 300







کرامات حضرت معصومه علیها السلام
 

از آنجا که فاطمه معصومه علیها السلام از خاندانی است که در زیارت جامعه خطاب به ایشان آمده است:«عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» کرامات و عنایات آستان مقدسش بسیار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگانی همچون ملاصدرا و آیت الله بروجردی گرفته تا آن مسلمان عاشقی که از دور افتاده ترین کشور اسلامی به عشق زیارت و به امید عنایت به حریم قدس او راه یافته، همگی را مورد لطف و عنایت کریمانه خودقرار داده است؛ ولی با کمال تأسف این کرامات تا کنون ثبت و ضبط نشده است، ما هم نمونه هایی برگزیده از کرامات ان حضرت را در اینجا می آوریم؛ به امید آن که مجموع کرامات آن حضرت در کتاب مستقل گردآوری شود.

کراماتی به نقل از آیت الله العظمی اراکی(ره
ایشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد می کرد و پوست آن ترک برمی داشت به طوری که نمی توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد. ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام(فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبری های قم بودند) از شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی(که مرد با اخلاصی بود) نقل می کرد که من شبی در خواب دیدم به حرم، مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است برای اینکه حضرت فاطمه زهرا و حضرت معصومه علیهما السلام در سر ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند. من گفتم: مادرم سیده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند،رفتم دیدم که بله این دو بزرگوار نشسته اند و در بالای ضریح با هم صحبت می کنند از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا سلام الله علیهما عرض کرد:حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت می خواند. شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره ای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل می کند؛ حاج احتشام می گوید:از آن شعرها چیزی یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت(دخت موسی بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع کرد به گریه کردن و گفت: بله توی اشعار من این کلمه است.«حاج سید جعفر احتشام منبری با حالی بود و موقع روضه خواندن خودش هم گریه می کرد و اهل بکاء بود و بسیار گریه می کرد.»
 

حرم حضرت معصومه
آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی(ره)(جد مادری آقای مروارید) که از علماء بزرگ و شاگردان فاضل میرزای شیرازی محسوب می شوند و حدود 50سال در نجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند، ایشان برادری داشت به نام حاج حسین علی شال فروش که از تجار بازار بوده در تمام مدتی که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند ایشان ماهی 50تومان به او شهریه می داد تا اینکه برادر تاجر فوت می کند و جنازه او را به قم حمل می کنند و در آنجا دفن می نمایند.
حاج شیخ علی (که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند) تلگرافی از فوت برادر مطلع می شود، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض می کنند: من خدمت برادرم را یکبار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه سلام الله علیها سفارش ایشان را بفرمایید: تا به برادرم کمک کاری باشد. همان شب یکی از تجار که از قضیه اطلاع نداشت خواب می بیند که به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شده و آنجا می گویند:که حضرت رضا علیه السلام هم به قم تشریف آوردند: یکی جهت زیارت خواهرشان، و یکی جهت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی به حضرت معصومه علیها السلام. او معنای خواب را نمی فهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلی در میان می گذارد و ایشان می فرمایند:همان شب که شما خواب دیدی من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است. مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری پس از شنیدن این خواب فرمود:از این خواب استفاده می شود که قم در حریم حضرت معصومه علیها السلام است؛ باید حضرت امام رضا علیه السلام به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی را به حضرت بفرمایند و الا خود حضرت امام رضا علیه السلام مستقیما در کار مداخله نمی کند چون این در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در این محیط نمی شود.
 

جلال و جبروت فاطمه زهرا علیها السلام
آقای حاج شیخ عبدالله موسیانی (ایشان از شاگردان ایت ا... مرعشی (ره) بودند) نقل فرمودند به این که حضرت آیت ا...مرعشی نجفی به طلاب می فرمود:علت آمدن من به قم این بود که پدرم سید محمود مرعشی نجفی (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر علیه السلام بیتوته نمود که آن حضرت را ببینید، شبی در(حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان می فرماید: سید محمود چه می خواهی؟عرض می کند:می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست؟ تا آن را زیارت کنم. حضرت فرموده بود:من که نمی توانم«برخلاف وصیت آن حضرت» قبر او را آشکار کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه علیها السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده است، هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا علیها السلام را درک کند به زیارت فاطمه معصومه علیها السلام برود.
 

عنایت حضرت به زوار مرقدش
آقای شیخ عبدالله موسیانی نقل کردند از حضرت آیت ا...مرعشی نجفی: که شب زمستانی بود که من دچار بی خوابی شدم؛ خواستم حرم بروم، دیدم بی موقع است، آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم، درعالم خواب دیدم خانمی وارد اطاق شد «که قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی کنم» به من فرمود: سید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عده ای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک می شوند، آنها را نجات بده. ایشان می فرماید: من به طرف حرم راه افتادم، دیدم پشت در شمالی حرم(طرف میدان آستانه)عده ای زوار اهل پاکستان یا هندوستان(با آن لباس های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند به خود می لرزند، در را زدم،حاج آقا حبیب(که جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد، من از مقابل و آنها هم پشت سرمن وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند؛ من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو ساختم.
منبع:دنیای زنان 63







چرایی ازدواج نکردن دختری که از انسان بهشت می سازد
 

بانویی بودند 28 ساله که به فرمان برادر خود به ایران آمدند و میانه راه، در شهر قم رحلت کردند. مجرد بودند و روایت است بهشت نصیب کسی است که ایشان را زیارت کند. این مطالب را درباره حضرت فاطمه معصومه (س) می دانیم اما اغلب برایمان محل سوال است که چرا ایشان مجرد بودند؛ آن هم با عرف و فرهنگ اعراب در آن روزگار و اینکه هیچ کس از اهل پیامبر (ص) به زندگی طبق سنت ایشان نزدیک تر نیست. مگر نه اینکه پیامبر (ص) فرمودند ازدواج سنت من است. خیلی ها از چرایی این قضیه بی اطلاع هستند یا در پاسخ تنها به این روایت بسنده می کنند که ایشان شخصیتی والا داشتند و کسی همسنگ ایشان برای ازدواج وجود نداشته است. برای بررسی این موضوع پای سخنان حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مخبر، محقق و پژوهشگر حوزه دین؛ فروغ نیلچی زاده، کارشناس ارشد فلسفه و حکمت از مدرسه عالی شهید مطهری و مریم معین الاسلام، استاد حوزه و دانشگاه و همچنین مولف و محقق در مسائل زنان و مسائل تربیتی و مهدویت نشستیم. همچنین به این مساله هم پرداخته شد که شهر قم به دلیل وجود بارگاه حضرت معصومه (س) دارای عظمت است، یا شرف این مکان باعث شد که تقدیر ایشان دفن شدن در این شهر باشد.
 

دخترانم بدون اذن رضا (ع) ازدواج نکنند
 

امام موسی کاظم (ع) در وصیت نامه خود پس از آنکه همه فرزندان خود را به تبعیت از رضا (ع) فرمان می دهند، می فرمایند: «هر کدام از آنها اگر بخواهند خواهرش را تزویج کند، بدون اجازه و فرمان رضا (ع) چنین اجازه ای ندارد... هیچ یک از دخترانم را نباید برادری مادری، سلاطین یا عموهایشان شوهر دهند، مگر با نظر و مشورت رضا (ع)، اگر بدون اجازه او به چنین کاری اقدام کنند، با خدا و رسول خدا (ص) مخالفت ورزیده اند و در سلطنت خدا منازعه نموده اند؛ زیرا او به مصالح قومش در امر ازدواج آگاه تر است. پس هر کسی را او بخواهد، تزویج می کند و هرکسی را او نخواهد تزویج نمی کند.»
فروغ نیلچی زاده، کارشناس ارشد فلسفه و حکمت از مدرسه عالی شهید مطهری پس از اشاره به این فراز وصیت نامه امام موسی کاظم (ع) می گوید: «برخی برای تبیین این موضوع عنوان می کنند که در دوران حکومت بنی امیه و بنی عباس فشارهای حکومت روی خانواده پیامبر به قدری زیاد است که گاه به ازدواج های نامتناسب، برای مصلحت های بزرگ تر تن داده می شود.
ازدواج های اجباری یکی از اهرم های فشار حکومت ظلم است تا از اندرونی خانه اهل بیت و از اسرار و برنامه ها و نوع ساماندهی محبین آنان کاملاً مطلع شوند.
این کارشناس مسائل خانواده با یادآوری ازدواج امام جواد (ع) با دختر مامون و در نهایت شهادت ایشان به دست او، اضافه می کند: «وقتی چنین فشاری بر امام جواد (ع) وجود دارد طبیعتاً برای دختران که ویژگی آنها باید تبعیت باشد، وضع بدتر است و با توجه به حادتر بودن شرایط در زمان امام موسی کاظم (ع)، ایشان چنین تاکیدی را در وصیت نامه خود دارند تا به نوعی جلوی این اهرام فشار اجتماعی را که خواص از آن آگاه هستند اما از نگاه عوام پنهان است، بگیرند.»

به ایران بیا و هرجا که مردمی دیدی از ولایت بگو
 

نامه از امام رضا (ع) به خواهر می رسد که فوراً با اهل بیت به سمت ایران حرکت کن! هر کجا هم مردم تجمع کردند برایشان سخنرانی کن و حدیث بخوان.
حضرت معصومه (ع) با کاروانی از امامزاده ها؛ از نوادگان امام حسن (ع) تا فرزندان امام موسی کاظم (ع) به سمت ایران حرکت می کنند. مردان زیادی در کاروان هستند اما همه تحت امر بانو فاطمه معصومه (ع)؛ و ایشان کاروانسالار هستند. در تمام مسیر هرجا تجمعی بوده احادیثی عمدتاًً با مفهوم ولایتمداری می خواندند و مردم را با جایگاه امامت آشنا می کنند.
این سفر تاریخی و روشنگری ایشان برای مشخص شدن سیاست های منافقانه مامون و وضعیتی است که امام رضا (ع) در آن قرار دارد. چرا که عوام می دانند امام رضا (ع) به عنوان ولی عهدی از مدینه خارج می شوند اما خواص دریافتند که در حقیقت تبعید است. برای همین امام رضا (ع) می فرمایند «پشت سر من گریه کنید زیرا مسافری هستم که امید بازگشت ندارم.»
مریم معین الاسلام، استاد حوزه و دانشگاه و همچنین مولف و محقق در مسائل زنان و مسائل تربیتی و مهدویت هم با اشاره به روایت امام صادق (ع) که می فرمایند «به زودی دختری از نسل ما متولد و در قم دفن می شود»، به ما می گوید: «سفر و رحلت ایشان، از جریانات قطعی تاریخ و سفر و رخدادها از ماموریت های بزرگی بوده که حضرت فاطمه معصومه (س) آن را به عهده داشتند.
ایشان دقیقاً فردی سیاسی و آگاه به مسائل روز زمان بودند و طبق نامه ای که امام رضا (ع) به ایشان نوشتند، این ماموریت را داشتند که از مدینه به سرعت به سمت ایران حرکت کنند. در نتیجه ایشان نمی توانستند زندگی معمولی داشته و ازدواج کنند و کاری به اوضاع و احوال مسائل روز نداشته باشند چرا که زندگی سیاسی و شرایط ایشان با توجه به ماموریت بزرگی که داشتند خیلی برای ازدواج فراهم نبوده است.»

هم کفوی برای فاطمه معصومه (س) نبود
 

روایتی که اغلب درباره چرایی ازدواج نکردن حضرت معصومه (س) شنیده ایم این است که کسی همتراز و هم کفو ایشان وجود نداشته؛ همان طور که اگر علی (ع) نبود فردی در شأن فاطمه زهرا (س) برای ازدواج وجود نداشت.
نیلچی زاده در این باره عنوان می کند:«نظریه دومی هم درباره ازدواج نکردن دختران امام موسی کاظم (ع) وجود دارد. حضرت معصومه (س) و دختران امام موسی کاظم (ع) دیگر آن قدر در فرهنگ ناب اسلامی رشد و جایگاه پیدا کرده بودند که قدم به قدم پشت امام خود حرکت می کردند و فاصله ای بین آنان و امامشان نبود. در واقع دختران امام موسی کاظم (ع) آن قدر صاحب کمالات بودند که کسی همسنگ ایشان برای ازدواج نبود.»
مریم معین الاسلام نیز در همین باره می گوید:«از اسماء حضرت معصومه (س) نیز پی به عظمت شخصیتی ایشان می بریم، که با توجه به این عظمت یکی از دلایلی که برای عدم ازدواج ایشان ذکر شده، نبود کفوی است که شایستگی و شرایط ازدواج با ایشان را داشته باشد.
البته نظر دیگری هم در این رابطه وجود دارد؛ در آن زمان اختناق بسیار شدیدی وجود داشته و خانه حضرت تحت نظر بوده و هر کسی که با این خانه رفت و آمد داشت یا وصلتی انجام می داد به سختی مورد محاکمه قرار می گرفت و تمام امتیازهای او سلب می شد. البته این نظر چندان پذیرفته شده نیست و اینکه کسی هم کفو ایشان نبوده بیشتر مورد تایید قرار گرفته است.»

فداها ابوها
 

این سوال مطرح است که ایشان در چه جایگاهی از علم و معرفت و عصمت قرار داشتند که کسی همتای ایشان برای ازدواج نبوده. روایت هایی هم در این زمینه وجود دارد که بر این شأن صحه می گذارد. عده ای آمدند منزل امام موسی کاظم (ع) تا سوالاتی را بپرسند. حضرت حضور نداشتند و آنها سوالات خود را از حضرت معصومه (س) پرسیدند. در مسیر بازگشت، امام موسی کاظم (ع) را می بینند و می گویند سوالات را از دختر خانم تان پرسیدیم و ایشان این طور پاسخ دادند. حضرت بسیار مشعوف می شوند و جمله معروفی که پیامبر (ص) در حق حضرت زهرا (س) به کار بردند را در حق حضرت معصومه (س) به کار بردند: «فداها ابوها».
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن مخبر، محقق و پژوهشگر حوزه دین با بیان این روایت درباره شأن و جایگاه علمی فاطمه معصومه (س) می گوید: «این عبارت صرفاً یک عبارت عاطفی نیست که پدر به واسطه علاقه به فرزند خود آن را بیان کند. جایگاه سوال از امام در حوزه هدایت است و جواب را فاطمه معصومه (س) دادند. حضرت با بیان این عبارت «فداها ابوها» بر جواب ایشان صحه می گذارند؛ یعنی آنچه حضرت معصومه (س) فرمودند کانه خود امام معصوم گفته است.»
وی در ادامه، به معصوم بودن فاطمه معصومه (س) اشاره و در این باره توضیح می دهد: «یک عصمت در حوزه امامت و یک عصمت در حوزه ولایت وجود دارد. عصمت در حوزه امامت مربوط به شأن اجرایی و عصمت در حوزه ولایت مربوط به شئون انسانی فرد است.
وقتی می گوییم معصومیت، این نکته به ذهن همه می آید که تنها مخصوص چهارده نفر است در حالی که در شخصیت های دنیای اسلام به ویژه شخصیت های برجسته شیعه، شخصیت های خاص و برجسته ای داریم گرچه به عنوان عصمت امامت مطرح نیستند ولی مرتبه دیگری از عصمت (عصمت در ولایت) را دارند.
در میان مردان، حضرت عباس (ع) و در میان بانوان هم زینب کبری (س) و فاطمه معصومه (س) شامل این نوع عصمت هستند.
لذا حضرت معصومه (س) امام نیستند اما معصوم در ولایت هستند و با حرکت در حوزه عبودیت به این مقام رسیده اند و دارای ولایت عصمت شدند؛ ولایت تشریعی نه تکوینی. در امام معصوم البته هر دو مقام امامت و ولایت جمع شده که هم عصمت تکوینی است و هم تشریعی.»

سلام بر دختر و خواهر و عمه ولایت
 

فاطمه معصومه (س) لقب «محدثه» را داشتند و حجت الاسلام مخبر در این باره توضیح می دهند: «محدثه نه به معنای کسی که فقط حدیث می گوید، یعنی کسی که با اهل آسمان صحبت می کند. ایشان به این مقام و جایگاه رسیده اند که الهامات و واردات قلبی الهیه دارند.»
این محقق و پژوهشگر حوزه دین را از زیارتنامه حضرت معصومه (س) یاد می کنند و می گوید: «در میان همه امامزادگان چند امامزاده هست که زیارتنامه شان را امام معصومه انشا کرده و اداب زیارتشان را آموخته است.
اغلب زیارتنامه ها را علما با استفاده از زیارتنامه ائمه معصوم نوشتند. این خود نشان از توجه ویژه امام معصوم به این بزرگواران است که به نوعی قائم مقام امام معصوم هستند و می دانید که ما بر اساس اعتقادات شیعی معتقدیم امام معصوم هم مانند پیامبر (ص) از روی هوا و هوس چیزی نمی گوید و آنچه می گوید از وحی الهی است اما نه به معنای وحی قرآنی؛ اگرچه که می تواند منتخب از وحی قرآنی باشد.»
در زیارتنامه حضرت معصومه (س) می خوانیم السلام علیک یا بنت ولی الله و یا اخت ولی الله و یا عمه ولی الله. سه بار عبارت ولی الله تکرار می شود و این یعنی پیوند ایشان با پدر و برادر و برادرزاده. تنها پیوند خونی نیست و بر اساس ولایت الهی است و حجت الاسلام مخبر توجه را به این نکات دقیق زیارتنامه حضرت معصومه جلب و اضافه می کند: «زیارتنامه حضرت معصومه (س) نکات بسیار دقیقی دارد که از ناحیه امام رضا (ع) نقل شده است.
اشاره به دختر و خواهر و عمه ولایت آن هم ولایت معصومانه، از نکات بسیار دقیقی است که افق هایی از عظمت حضرت فاطمه معصومه (س) به روی ما باز می کند.

زیارت با معرفت بانویی که از انسان بهشت می سازد
 

امام معصوم درباره حضرت معصومه (س) می فرمایند اگر کسی عمه مرا «عارفا بحقها» زیارت کند، له الجنه؛ بهشت مال اوست. تمام بهشت؛ و این یعنی به کمال دریافتن چیزی.
حجت الاسلام مخبر درباره این روایت توضیح می دهد:«آیت الله جوادی آملی می فرمودند گاهی عنوان می شود اگر کسی فلان کار را انجام داد قصر یا باغی از بهشت به او اختصاص پیدا می کند. اما در این حدیث عنوان شده بهشت، نه گوشه ای از آن.
این «عارفا بحقها» نشان می دهد حضرت معصومه (س) یک حقی دارد که این حق باید مورد معرفت قرار گیرد و ثمره عملی هم داشته باشد. اگر کسی به آن جایگاه معرفت پیدا کند ثمره عملی هم خواهد داشت و ثمره عملی هم، قرار گرفتن در آموزه های نورانی است.
کسی که آن حقیقت را درک کند، شاگرد قرآن و عترت می گردد و بهشت مال اوست.»
وی تاکید می کند: «بهشت مکان نیست؛ مکانت است و یک جایگاه که حدودی ندارد این نشان می دهد که اگر کسی به فاطمه معصومه (س) معرفت پیدا کند، خودش بزرگ می شود. رابطه قیامت با انسان هم رابطه دو شیء جدا از هم نیست؛ رابطه ظاهر و باطن است.
آنچه که در همین عالم شکل می گیرد باطن آن در قیامت آشکار می شود. با این نگاه درمی یابیم انسانی که «عارفا بحقها» ایشان را زیارت می کند بهشت برای اوست؛ یعنی از انسان بهشت می سازد. فاطمه معصومه (س) این کیمیاست که مس وجود انسان را به طلا بدل می کند.»

درک ثواب زیارت حضرت فاطمه معصومه (س)
 

خبر به مامون می رسد که دختر موسی بن جعفر (ع) با کاروانی راه افتادند و هرجا که می رسند سخنرانی و روشنگری می کنند. این حرکت فاطمه معصومه مامون را به وحشت انداخت که اگر همین طور ایشان بخواهند منزل به منزل مردم را با جایگاه ولایت و اهل بیت (ع) آشنا کنند، نقشه های مامون نقش بر آب می شود و مردم متوجه می شوند برای چه امام رضا (ع) را به خراسان آوردند و ایشان در چه شرایطی قرار دارند.
برای همین کاروان که به ساوه رسید، ماموران مامون به آن حمله ور شدند و جریان شهادت همه محارم حضرت معصومه (س) اتفاق افتاد و فاطمه معصومه (س) نیز مسموم شدند. پرسیدند چقدر تا قم راه مانده است و بعد دریافتند که با وجود رنج بیماری امکان رفتن به این شهر وجود دارد و رهسپار قم شدند.
17 روز در قم بودند و بعد رحلت می کنند و مزارشان در قم قرار می گیرد؛ همان طور امام صادق (ع) می فرمایند «خدا حرمی دارد که مکه است و پیامبر حرمی دارد که مدینه است و امیرالمومنین حرمی دارد که کوفه است و ما هم دارای حرمی هستیم که قم است و در شهر قم تربتی خواهد بود که ویژگی خاصی دارد و یکی از فرزندان من به نام فاطمه در آینده در آن دفن خواهند شد که اجر زیارت او بهشت است.»
مریم معین الاسلام پس از این اشارات تاریخی اضافه می کند: «اما پس از دفن حضرت معصومه (س) بود که به برکت وجود ایشان شهر رونق زیادی پیدا کرد و تبدیل به پایگاه مطمئنی برای دوستان اهل بیت (ع) و شیعیان شد و همان طور که امام صادق (ع) فرمودند، شد حرم اهل بیت (ع) و هرکسی که می خواست شیعه و محل امنی برای زندگی داشته باشد به قم پناه می آورد.»

ازدواج، مهم ترین راه خوشبختی است اما تنها راه نیست
 

روز میلاد چنین بانوی کم نظیری را روز دختر نام گذاری کرده اند تا الگویی باشد برای دختران جامعه.
در همین باره نیلچی زاده با بیان اینکه باید دختران و زنان به این حریت و آزادی فکری برسند که راه بندگی خدا را راه اصلی قرار دهند، اظهار می کند:
«در فرهنگ روان شناسی اجتماعی ما در این دوره، 27 سالگی را سن سختی ازدواج و 30 سالگی را سن یأس از ازدواج مطرح می کنند و ما به نوعی ازدواج به موقع دختران خود را به عنوان مساله ای جدی داریم که باید مهندسی اساسی شود. با این حال همیشه به دختر خانم ها می گویم ازدواج تنها راه بندگی نیست. الیته یکی از شاهراه های بندگی بوده امام مهم این است که شما خودتان را در مسیر انتخاب شدن به شکل صحیح قرار دهید، نه انتخاب شدن به هر قیمتی.»
وی تصریح می کند:«ازدواج یک راه بزرگ و موثر در خوشبختی است اما تنها راه خوشبختی نیست. با این نوع نگاه شما می بینید که حضرت معصومه (س) در نقش علمی، اجتماعی، تبلیغی، رشد و معرفت زایی هیچ نقصانی ندارند.»
این کارشناس مسائل زنان و خانواده همچنین عنوان می کند: «پس این امکان هست که دختران ما این فرصت را از خودشان دریغ نکنند که به سرمایه های علمی و معرفتی خود اضافه کنند و این مسیر را به شکل درستی پیش ببرند.
این نکته ویژه ای است که باید به آن توجه کنیم. در فرایند رشد و مسیر تعالی دخترانه جامعه به یک بازنگری نیاز داریم؛ هم دختران این نیاز را دارند و هم خانواده و جامعه که باید دختران را صرفاً به عنوان یک موقعیت برزخی بین کودکی و زنانگی نبینند؛ اینکه دختران در جایگاه خود قابلیت های خاص و سرمایه های ویژه ای دارند که اگر آن را به خوبی صیانت کنند قابلیت ها چندین برابر می شود.»
منبع: نشریه همشهری آیه شماره6








صفحات :
|  1  2  >  |
http://majiddownload.com/up1/12478/1478896148.mp3 ect data="http://parstools.com/mp3player/parstools-mp3player.swf" height="68" name="dewplayer" type="application/x-shockwave-flash" width="161">