روزشمار انقلاب

 

شهادت شیخ فضل‌الله نوری رهبر نهضت مشروطه

شهید شیخ فضل‌الله نوری از جمله روحانیونی بود که در پیروزی نهضت مشروطه نقش مهمی ایفا کرد؛ اما، پس از مشاهده انحراف این نهضت بنای مخالفت با روشنفکران غرب‌زده گذاشت. او خواستار مشروطه مشروعه بود و مشروطه‌ای را که بنای آن بر‌پایه قوانین اسلامی کشورهای غربی و الگوبرداری از تمدن و فرهنگ غربی بود را رد می‌کرد. او از نخستین عالمان اسلامی بود که به نقشه استعمار در جهت اسلام‌ز‌دایی و جایگزین کردن حکومت لائیک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسی پی‌برد و سعی کرد تا اجازه ندهد ملی‌گرایی به جای اسلام‌گرایی بنشیند و به نام آزادی و دموکراسی‌، بی‌بند و باری غربی در جامعه اسلامی حاکم شود. پس از فتح تهران که مشروطه‌خواهان از هر سو به تهران هجوم آوردند و حکومت استبدادی محمدعلی شاه را سرنگون کردند، بواسطه انحرافات بسیاری که در میان ایشان وجود داشت و دست‌های خارجی که آنها را هدایت می‌کرد، منزل شیخ فضل‌الله نوری را که از رهبران اصلی مشروطیت و از نخستین قیام‌کنندگان برای ایجاد عدل و برچیدن بساط ظلم بود محاصره کردند. یک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ایشان خواست که به سفارت روسیه پناهنده شوند. اما شیخ بشدت مخالفت کرد بعد، آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نمی‌شوید بیایید لااقل پرچم را بالای در خانه نصب نمایید باز هم شیخ فضل‌الله جواب داد که «اسلام زیر بیرق کفر نمی‌رود» و فرمود: «آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده‌ام حالا بیایم بروم زیر بیرق کفر؟»‌ پس از آن شیخ همه اطرافیان را مرخص کرد تا به ایشان آسیبی نرسد. سرانجام شیخ فضل‌الله را دستگیر کرده و پس از سه روز محاکمه‌ای صوری تشکیل داده و یکی از منحرفان روحانی‌نما حکم اعدام ایشان را صادر کرد. در آستانه اعدام، یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید. ایشان در جواب گفت: « دیشب رسول خدا را در خواب دیدم فرمودند: فردا شب مهمان منی و من چنین امضایی نخواهم کرد». مرحوم جلال آل‌احمد در کتاب خدمت و خیانت روشن‌فکران می‌نویسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از 200 سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد».

تحصن مشروطه‏طلبان در حرم عبدالعظیم

پس از پیروزی نهضت مشروطه و روشن شدن خطر انحراف آن، اقدامات شیخ فضل‏اللَّه نوری به عنوان یکی از عالمان بزرگ زمان، علیه مشروطه غیرمشروعه از اوایل سال 1286 ش آغاز شد. وی در روز سوم تیر همان سال در رأس عده‏ای از روحانیون و طلاب و اصناف که بالغ بر پانصد نفر می‏شدند در اعتراض به انحراف این نهضت به جریان غیردینی، در حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری متحصن شدند. وعاظ حاضر در آن تحصُّن، همه روزه ضمن ایراد سخنرانی، حکومت مشروطه را خلاف شرع دانسته و تقاضای جدّی از شاه به عمل آورده که باید مشروطه، مشروعه شود. در همان ایام شیخ فضل‏اللَّه نوری به تمام علمای ایران تلگراف زد و ضمن برشمردن اعمال ضداسلامی که در قالب مشروطیت انجام می‏گرفت، از همه علما خواست علیه این جریان انحرافی به پا خیزند. شیخ فضل اللَّه نوری می‏گفت: "انقلاب مشروطه از اصول اولیه خود منحرف شده و عناصر مخالف اسلام در زیر لباس مشروطه‏خواهی، قصد دارند، تیشه به ریشه اسلام بزنند." این تحصن یکی از بهانه‏های مهم فاتحان تهران برای اعدام شیخ فضل‏اللَّه نوری در 11 مرداد سال 1288ش برابر با 13 رجب 1327ق گردید.

کد: 24

امضای فرمان مشروطیت

انقلاب مشروطیت یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران می‌باشد که سرفصل جدیدی در تاریخ ایران گشود. ریشه این انقلاب را باید در رفتار مستبدانه و ظالمانه و بی‌کفایتی حکومت قاجاریه از یکسو و از سوی دیگر تحولات اجتماعی ایران دانست. با گسترش ظلم و فساد و اختناق، آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی از رهبران نهضت، انجمنی متشکل از آزادی‌خواهان تشکیل دادند. در این میان چند حادثه باعث شد که حرکت مردم و شورش عمومی تسریع شود؛ یکی از این حوادث ماجرای مسیو نوژ بلژیکی بود که انتشار عکسی از او در لباس روحانیت در یک مجلس رقص در حال کشیدن قلیان، خشم عمومی را برانگیخت. دیگری مسأله بانک استقراضی روس بود که در اثنای ایجاد ساختمان آن، استخوان‌های تازه مردگان کشف شد و روس‌ها با بی‌اعتنایی، اجساد و استخوان‌ها را به چاهی ‌ریختند. حادثه مهمتری که در واقع باعث آغاز نهضت به طور جدی و فراگیر شد، مسأله به چوب بستن بازرگانان بود؛ بدین شرح که در حین جنگ روس و ژاپن، قند گران شد.‌ علاءالدوله حاکم تهران تعدادی از بازرگانان را که در اعتراض به اعمال مسیو نوژ تحصن کرده بودند به بهانه گران کردن قند به چوب بست. انتشار این خبر باعث شورش و اعتراض مردم شد و آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی خواستار عزل عین‌الدوله صدراعظم شدند. علما که از وضع موجود به شدت رنج می‌بردند با فراهم شدن زمینه جهت اصلاح اوضاع و فشار به دولت، تصمیم به مهاجرت به حرم عبدالعظیم گرفتند که به مهاجرت صغری معروف شد. با روشنگری روحانیت دامنه اعتراضات گسترش یافت و متحصنین خواستار تأسیس عدالتخانه، اجرای قوانین اسلامی در کشو و عزل مسیو نوژ بلژیکی و علاءالدوله شدند. مظفرالدین شاه به خواست آنها تن داد و علما به تهران برگشتند. اما اوضاع تغییر نکرد و با به شهادت رسیدن طلبه ا‌ی به نام عبدالحمید توسط سربازان، تظاهرات عظیمی به راه افتاد و بازار تهران تعطیل شد و علما همراه عده زیادی از مردم تهران به قم مهاجرت کردند. این بار از مهمترین خواسته‌های مهاجرین افتتاح دارالشوری و عزل عین‌الدوله بود. با گسترش دامنه نهضت، مظفرالدین شاه که روزهای پایانی عمر خود را سپری می‌کرد به وحشت افتاد و مجبور به پذیرش خواست متحصنین شد و در 14 مرداد 1285 شمسی طی فرمان ضمن عزل عین‌الدوله، دولت را مأمور برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس شورا نمود. بدین ترتیب با مجاهدت علما و مردم یکی از مهمترین وقایع تاریخ ایران یعنی انقلاب مشروطیت رقم خورد، هر چند که این نهضت به دلایل مختلفی به انحراف کشیده شد و در تصویب قانون اساسی و متمم آن گرایش‌های غرب‌گرایانه استیلا یافت و می‌توان گفت که اگر مقاومت شهید شیخ فضل‌الله نوری نبود، همان ماده‌ای هم که در متمم قانون اساسی به تصویب رسید و بر اساس آن قرار شد که پنج تن از علمای هر عصر بر مصوبات مجلس نظارت کنند تا چیزی خلاف اسلام به تصویب مجلس نرسد، در متمم قانون اساسی گنجانده نمی‌شد؛ اگرچه همان ماده هم هرگز اجرا نشد و شیخ فضل‌الله هم به جرم خواستن مشروطه مشروعه اعدام شد و علما به حاشیه رانده شدند.

اعدام میرزا رضا کرمانی

میرزا محمدرضای کرمانی فرزند ملاحسین عقدایی معروف به ملاحسین پدر در کرمان زاده شد . پدرش ملاحسین در زمان حکومت طولانی محمد اسماعیل خان وکیل‌الملک در کرمان ، به دلیل ظلم و ستمی که بر او رفته بود ، مهاجرت کرد و به یزد رفت. در ناحیه عقدای یزد ملکی خرید و به کار کشاورزی پرداخت . ملاحسین چندی پسرش محمدرضا را به مدرسه فرستاد و پس از آن برای دادخواهی به تهران آمد و در مدرسه ملا عبدالله منزل کرد و در همان جا نیز درگذشت. میرزا محمدرضا به هنگام تحصیل و طلبگی در یزد ، روضه‌خوانی و پامنبری خوانی هم می‌کرد. از یزد به تهران آمد و به دست فروشی و سمساری پرداخت. در این شغل موفقیت‌هایی به دست آورد و کم کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد . از حاج ملاحسن ناظم التجار ، بازرگان معروف تهرانی ، شال ترمه به امانت می‌گرفت و در خانه‌های اعیان و شاهزادگان پایتخت‌نشین به فروش می‌رساند . شاید همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که بعدها به عالم سیاست روی آورد. او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا ، نفوذ کلمه‌ای در بین زنان که عمده مشتریان او بودند کسب کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از این نفوذ کلمه به خوبی استفاده کرد . او پیام میرزای شیرازی در باب تحریم تنباکو را تا کنج خانه های اعیان شهر می برد و همگان را به اطاعت از مرجع تقلید عصر فرا میخواند. البته این اقدام میرزا رضا، بعدها اسباب دردسر او شد. میرزا رضای کرمانی که اولین قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد، ناصرالدین‌شاه را درخت کهنه پوسیده‌ای میدانست که در زیر آن انواع جانوران موذی جمع شده اند و با این انگیزه به سوی ناصرالدین شاه آتش گشود. میرزا محمدخان امین خاقان پیشخدمت شاه میگوید: "وقت ظهرناصرالدین شاه و صدراعظم وارد صحن حضرت عبدالعظیم شدند حاکم آنجا و خدام خواستند به قرق و بیرون کردن مردم بپردازند چنانکه در این موقع همیشه رسم بود. شاه نگذاشت و گفت هیچکس را منع از ورود نکنید امروز میخواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم. شاه قصد زیارت کرد. صدراعظم گفت خوب است قبل از زیارت بروید باغ ناهار بخورید بعد زیارت بیآئید شاه گفت خیر چون وضو دارم اول میروم زیارت، ناهار یکساعت بعدازظهر هم باشد نقلی ندارد. شاه وارد بقعه شد طوافی کرده طرف پائین پا ایستاده قالیچه و جانماز خواست صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد شاه عینک زده بطرف زنها نگاه میکرد از طرف چپ شاه از میان دو نفر زن که ایستاده بودند شخصی دست از زیر عبا در آورده کاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز کرد تقریبا یک شبر به شاه مانده صدای پیشتاب شش لوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد همین قدر شاه مجال کرد که گفت "حاجی حسنعلی خان مرا بگیر" حاج حسینعلی خان و یکی دو نفر دیگر از پیشخدمتان که نزدیک بودیم شاه را گرفتیم پنج یا شش قدم با پای خود آمده بعد بی‌حس شد. شاه را بردیم در اطاق معروف بمقبره ولیعهدی که خیلی نزدیک به آنجا بود. آنجا هم پس از به زمین خوابانیدن شاه، شاه آه بلندی کشیده دیگر نفس نکشید..." ظاهرا مظفرالدین شاه مایل به قتل میرزا رضا نبود. ولی بالاخره تصمیم خود را گرفت. میرزا رضا را برای بردار کردن به میدان مشق بردند . گزارش لحظه به لحظه اعدام او نشان میدهد که تا آخر هم از کار خود پشیمان نشده بود و به این کار ایمان داشت. سخنان و رفتارهای او در آخرین لحظات نشان از بی باکی در مقابل مرگ است. یک نقل قول شفاهی می‌گوید هنگامی که امیر تومان ارغون پدر سرهنگ ارغون ( معروف به سرهنگ نمره یک ) که مسؤول دار زدن میرزا رضا بود ، او را برای دار زدن می‌برد گفت : پدر سوخته شاه را کشتی ، حالا می‌بینی که می‌برند دارت بزنند ، میرزا رضا در جواب گفت : پدر سوخته خودت هستی اگر تو بمیری سگ و گربه هم به تشییع جنازه‌ات نخواهند رفت ، ولی می‌بینی که برای اعدام من این همه تشریفات برگزار کرده‌اند ! گفته میشود وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: محب آل محمد غلام هشت و چهار فدای مردم ایران رضای شاه شکار!

شهادت سید جمال الدین اسدآبادی

سید جمال‌الدین اسدآبادی،‌ در سال 1217 شمسی در اسدآباد همدان متولد شد. از پنج سالگی به فراگیری دانش نزد پدر خود پرداخت و بخاطر استعداد و نبوغ خود، ‌بزودی با تفسیر قرآن آشنا شد. برای ادامه تحصیل به قزوین و سپس تهران مهاجرت کرد و سپس در 1228 عازم نجف شد و از محضر دو مرجع تقلید بزرگ زمان، ‌شیخ مرتضی انصاری و ملاحسینقلی در جزینی همدانی بهره برد. سید جمال در 1232،‌ بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند. اما به دلیل سلطه همه جانبه انگلیسی‌ها پس از یک سال و نیم آنجا را ترک و عازم عثمانی شد و چون با حسادت علمای درباری آنجا مواجه شد به مصر مهاجرت نمود. سید جمال‌الدین اسدآبادی در مصر توانست یک نهضت فکری ضد استعماری و ضد انگلیسی را پایه گذاری کند و تشکیلاتی به نام انجمن مخفی را به وجود آورد‌ اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترک مصر شد. حرکت سید جمال،‌ توسط شاگردانش ازجمله شیخ محمدعبده دنبال و در سالهای بعد زمینه ساز قیام مردم مصر علیه استعمار انگلستان شد. سید جمال پس از ترک مصر، مدتی در هند اقامت نموده و سپس راهی اروپا شد. در پاریس با همکاری محمد عبده اقدام به انتشار روزنامه "عروه الوثقی"‌ نمود و به پاسخگویی به "ارنست رنان"‌ که مقالاتی علیه اسلام در یکی از روزنامه‌های پاریس،‌ می‌نوشت،‌ پرداخت. سید جمال بعدها به دعوت ناصرالدین شاه،‌ به ایران آمد و گمان می‌کرد که می‌تواند با نزدیکی به شاه،‌ اندیشه‌های اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد،‌ اما چون ماهیت و طبع شاهانه با هیچ اصلاحی موافق نبود و سید نیز،‌ شاه را آشکارا عامل بدبختی مردم معرفی می‌کرد، از ایران اخراج شد. سید جمال وقتی برای دومین بار به ایران آمد،‌ به آستانه حضرت عبدالعظیم در شهر ری تبعید شد و در آنجا علیرغم کنترل ماموران، مردم را به قیام علیه بیدادگری شاه تشویق می‌کرد؛ لذا ناصرالدین شاه دستور اخراج او را در حالیکه بشدت بیمار بود صادر کرد. سید جمال پس از اخراج از ایران وارد بصره شد و با سید علی‌اکبر شیرازی نامه‌ای به آیت‌الله العظمی سید حسن شیرازی می‌نویسد و به ظلم های فراوان شاه به مردم ایران اشاره می‌کند. عده‌ای معتقدند که این نامه در صدور فتوای مشهور تحریم تنباکو از جانب آیت‌الله میرزای شیرازی و جنبش تنباکو در نتیجه آن،‌ تاثیر بسزایی داشته است. حضور سیدجمال‌الدین اسدآبادی در طی سالهای 71-1270 در عراق تاثیر بسزایی در حیات فکری،‌ سیاسی واسلامی شهرهای شیعه نشین و گسترش تبلیغ و دعوت در جامعه اسلامی گذاشت؛ به طوریکه همگان او را بعنوان رهبر حرکت «تجدید در اسلام»‌ می‌شناختند. سیدجمال الدین اسدآبادی منادی بیداری مسلمانان و بازگشت به اسلام و بدعت زدایی بود و اتحاد اسلام و پرهیز از تفرقه بین مذاهب اسلامی را تبلیغ می‌کرد و در آخر هم جان خود را در همین راه از دست داد. سیدجمال،‌ اواخر عمر خود را در عثمانی سپری ‌کرد و غیر مستقیم تحت نظر سلطان عبدالحمید،‌ امپراطور عثمانی قرار داشت. وقتی خبر قتل ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی، از شاگردان سید جمال، به اسلامبول رسید،‌ سلطان عبدالحمید،‌ به هراس افتاد و دستور قتل سید جمال را داد و سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9 مارس 1897 او را مسموم ساختند و جنازه او را در قبرستان مشایخ اسلامبول به خاک سپردند. در سال 1324،‌ فیض محمدخان،‌ سفیر وقت دولت افغانستان در آنکارا،‌ موافقت دولت ترکیه را برای نبش قبر سید بدست آورد بقایای جسد سید جمال‌الدین اسدآبادی را در تابوتی به کابل انتقال دادند

لغو امتیاز تنباکو به فتوای آیت الله میرزای شیرازی

جنبش تحریم توتون و تنباکو و فتوای تاریخی میرزای شیرازی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر می باشد. جریان از این قرار بود که ناصرالدین شاه در سفر سوم خود به اروپا در اثر ولخرجی های زیاد و عیاشی ها، پول هایش تمام شد و چون دیگر پولی در بساط نداشت امتیازی را در زمینه کشت، توزیع و فروش توتون و تنباکو به یکی از مشاوران و نزدیکان نخست وزیر انگلیس به نام "ماژور تالبوت " واگذار کرد و در مقابل 25 هزار لیره دریافت کرد. مطابق این قرارداد کمپانی "رژی" باید سالانه 15 هزار لیره به صندوق دولت ایران واریز می کرد و در مقابل کشت و فروش توتون و تنباکو را در انحصار خود می گرفت یعنی از زارعان ارزان می خرید و گران می فروخت در جریان امضای این قرارداد عده ای از درباریان خصوصا امین السلطان، صدر اعظم، با دریافت رشوه هایی، نقش ایفا می کردند. در مقابل این قراداد، مردم شهرهای مختلف به رهبری روحانیت به مخالفت و مقابله پرداختند و جنبش هایی در شیراز, به رهبری "سید علی اکبر فال اسیری" , در تبریز به رهبری"حاج میرزا جواد آقامجتهد" در اصفهان، به رهبری " حاج شیخ محمدتقی آقانجفی" (که اولین بار حکم تحریم تنباکو را صادر کرد) و در تهران به رهبری میرازی آشتیانی برپا شد که با سرکوب دولت مواجه شد و عده ای از علما تبعید شدند. در این موقع سید جمال الدین اسدآبادی به پیشنهاد سیدعلی اکبر فال اسیری که در تبعید بود، نامه ای در این رابطه به میرزای شیرازی نوشت. بعد از ارسال نامه یاد شده میرزای شیرازی تلگرافی به نزد شاه فرستاده و می گوید کسانی را که تبعید کرده به کشور بازگرداند و در مورد قرارداد، مخالفت خود را ابراز می کند, اما ناصرالدین شاه به این تلگراف اعتنایی نکرد به همین خاطر میرزای شیرازی فتوای تاریخی خود را به این شرح صادر کرد: "الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان (عج) است." با صدور این فتوا جنبش عظیمی به راه افتاد تا آنجا که حتی در حرمسرای ناصرالدین شاه قلیان ها را شکستند. این جریان ادامه یافت در تاریخ 23 جمادی الاولی 1309 اعلانی در کوچه و بازار زده می شود که: " بر حسب حکم جناب میرزای شیرازی، اگر تا 48 ساعت دیگر امتیاز دخانیات لغو نشود یوم آتیه جهاد است، مردم مهیا شوید". ناصرالدین شاه ابتدا قصد مقاومت داشت اما در مقابل جنبش مردمی عظیمی که به راه افتاده بود مجبور شد ابتدا امتیاز داخله و سپس کل امتیاز را لغو کند.

قتل امیرکبیر به دستور ناصرالدین شاه

میرزا تقی خان امیرکبیر، از بزرگترین رجال سیاسی ایران و از بزرگترین وزرای ایران است که در سال 1223 هـ ق در خانواده ای از طبقات پایین متولد شد. پدرش آشپز قائم مقام بود و این مسأله باعث نزدیکی میرزا تقی خان با فرزندان خانواده قائم مقام و معاشرت با‌ آنها شد. چنین بود که میرزا تقی خان از کودکی با امور مملکتی و سیاست کشور آشنا شد. دوران کودکی و جوانی امیرکبیر، زیر نظر و تربیت قائم مقام سپری شد و شیوه منشی گری و نامه نگاری و صدور احکام دیوانی را از او آموخت و بتدریج کار او در محدوده شغل دبیری قرار گرفت و پس از مدتی منشی رسمی قائم مقام شد. مسؤولیت بعدی او، وزیر نظام بود که در معاونت میرزا محمد خان زنگنه امیرنظام قرار گرفت. استعداد، حسن سلوک و آشنایی کامل او به آداب معاشرت باعث ترقی او در نظام دیوانی کشور شد تا آنکه پس از مرگ محمد شاه قاجار، امیرکبیر با تدبیر و تمهید خاصی در فراهم کردن مقدمات سلطنت ناصرالدین شاه، ولیعهد محمد شاه، موفق گردید. پس از ورود ناصرالدین شاه به تهران و نشستن بر تحت سلطنت، میرزا تقی خان را به مقام صدارت عظمی منصوب کرد در این دوران سازمان کشور بعلت بی کفایتی دولتمردان، خصوصا میرزا آقاسی از هم گسیخته بود. امیر در مرحله اول شروع به تصفیه دستگاه دولتی کرد و برای تصدی مشاغل، شایسته ترین افراد را انتخاب کرد. سپس به اصلاح امور مالیه کشور پرداخت. پس از آن، امیرکبیر، اصلاح قشون را در برنامه خود قرار داد. از اقدامات مهم دیگر او تاسیس دارالفنون، اولین مدرسه جدید ایران و تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه است. در امور سیاسی و روابط خارجی نیز کفایت و تدبیر را جایگزین نمود. اصلاحات امیرکبیر، طبعا مخالف منافع درباریان و اربابان خارجی بود. سرانجام با اغوای شاه توسط درباریان و اطرافیان او و با تحریک بیگانگان، امیرکبیر از صدارت، عزل و به حکومت کاشان منصوب و در حقیقت به کاشان تبعید شد. آنگاه تمام عناصر داخلی و خارجی که در زمان صدارت او به کمین نشسته بودند دست به دست هم دادند و حکم قتل او را از شاه بی کفایت گرفتند و حاج علی خان حاجب الدوله، با اینکه امیرکبیر مهربانی های بسیار به او کرده بود، مامور اجرای فرمان شد و در روز جمعه 18 دی ماه 1230 ماموریت خود را در حمام فین کاشان به انجام رساند. با قتل امیرکبیر، کشور از یکی از مخلص ترین و فداکارترین و لایق ترین مدیران خود در طول تاریخ، محروم شد